«خبرا رو بخون، بعد که برگشتم برام بگو»
«چطوره یه بلیط بخت آزمایی که رقم هشتاد و پنج داشته باشه بخریم؟ فردا روز هشتاد و پنجمه.»
پسر گفت: «بد فکری نیست. ولی هشتاد و هفت چطوره؟ بالاترین رکورد تو هشتاد و هفته.»
«اتفاق یک بار میافته. خیال میکنی یک دونه هشتاد و پنجشو بتونی گیر بیاری؟»
«میتونم سفارش بدم.»
«یک بلیط. میشه دو دلار و نیم. از کی می تونیم قرض کنیم؟ »
«کاری نداره. من همیشه می تونم دو دلار و نیم قرض کنم.»
«خیال میکنم منم بتونم. ولی تا میتونم قرض نمی کنم. اول قرضه، بعدش گدایی»
پسر گفت: «لباس گرم بپوش بابا. آخر پاییزه.»
پیرمرد گفت: «موسم ماهیهای درشته. بهار هر کسی رو ببینی میتونه صیاد بشه.»
پسر گفت: «من رفتم دنبال ساردین»
وقتی که پسر برگشت پیرمرد روی صندلی خوابش برده بود و آفتاب غروب کرده بود. پسر پتوی سربازی کهنه را از روی تختخواب برداشت و آن را پشت صندلی و روی شانه های پیرمرد کشید. شانه های غریبی داشت، هنوز زور داشتند، گرچه خیلی پیر بودند؛ گردنش هم پرزور بود، و وقتی که پیرمرد در خواب بود و سرش پایین افتاده بود شیارهایش چندان نمایان نبود. پیراهنش آنقدر وصله خورده بود
«چطوره یه بلیط بخت آزمایی که رقم هشتاد و پنج داشته باشه بخریم؟ فردا روز هشتاد و پنجمه.»
پسر گفت: «بد فکری نیست. ولی هشتاد و هفت چطوره؟ بالاترین رکورد تو هشتاد و هفته.»
«اتفاق یک بار میافته. خیال میکنی یک دونه هشتاد و پنجشو بتونی گیر بیاری؟»
«میتونم سفارش بدم.»
«یک بلیط. میشه دو دلار و نیم. از کی می تونیم قرض کنیم؟ »
«کاری نداره. من همیشه می تونم دو دلار و نیم قرض کنم.»
«خیال میکنم منم بتونم. ولی تا میتونم قرض نمی کنم. اول قرضه، بعدش گدایی»
پسر گفت: «لباس گرم بپوش بابا. آخر پاییزه.»
پیرمرد گفت: «موسم ماهیهای درشته. بهار هر کسی رو ببینی میتونه صیاد بشه.»
پسر گفت: «من رفتم دنبال ساردین»
وقتی که پسر برگشت پیرمرد روی صندلی خوابش برده بود و آفتاب غروب کرده بود. پسر پتوی سربازی کهنه را از روی تختخواب برداشت و آن را پشت صندلی و روی شانه های پیرمرد کشید. شانه های غریبی داشت، هنوز زور داشتند، گرچه خیلی پیر بودند؛ گردنش هم پرزور بود، و وقتی که پیرمرد در خواب بود و سرش پایین افتاده بود شیارهایش چندان نمایان نبود. پیراهنش آنقدر وصله خورده بود