نام کتاب: خانه کج
بیایی. البته اگر تا آن وقت هنوز مرا بخواهی و دوستم داشته باشی و ...
حالا نوبت من بود که حرف او را قطع کنم: شک نداشته باش.
- چارلز، همیشه درباره همه چیز باید شک کرد. همیشه وجود یک عامل ناشناخته و پیش بینی نشده می‌تواند همه نقشه ها را نقش برآب کند. تو چیز زیادی درباره من نمی‌دانی، می‌دانی؟
- حتی نمی‌دانم تو در کجای انگلیس زندگی می‌کنی.
- در * سوینلی دین * زندگی میکنم.
سری از روی شناسایی تکان دادم. زیرا او یکی از حومه های معروف لندن را نام برد. جایی که زمین‌های گلف شهرداری در آنجاست. و به آرامی افزود: در یک خانه کوچک کج ...!
باید از گفته او یکه خورده باشم، متوجه شد و استادانه گفته‌اش را توضیح داد: و همه با هم در آن خانه کوچک کج زندگی می‌کنند، یعنی ما. خانه براستی خیلی کوچک نیست. بلکه کاملا کج و معوج و از هر سو دارای شیروانی‌های زیاد و سقف‌های کم و بیش تیری و چوبی است!
- از یک خانواده پرجمعیت هستی؟ با خواهر و برادرهای زیاد؟
- پدر و مادرم؛ یک برادر و یک خواهر؛ عمویم و زنش؛ پدربزرگم؛ خاله پدرم و زن پدر پدرم.
با حیرت گفتم: خدای بزرگ!
خندید و گفت: البته ما به دلخواه در آنجا زندگی نمی‌کنیم. جنگ و ویرانی سبب شد. نمی‌دانم، شاید بشود گفت همه خانواده غیر مستقیم تحت حمایت و حفاظت پدربزرگم با هم زندگی می‌کنند. او شخصیت خاصی دارد. پدربزرگ را می‌گویم. بالای هشتاد سال
Swinly Dean

صفحه 4 از 249