پسربچه یک چشمش چپ است و دختر عینک دودی دارد، جذاب است، هر دوی آنها به مطب آمدند. تازه واردین با سر و صدایی که برای جست وجوی جای امن می کردند، این گفت وگو را نشنیدند، حتما فکر می کردند کسی دیگری که وضع آنها را داشته باشد آنجا نیست، و هنوز آنقدرها از کور شدنشان نگذشته بود تا حس شنوایی شان تیزتر از معمول شده باشد. سرانجام، انگار به این نتیجه رسیده باشند که سیلی نقد به از حلوای نسیه است، هر یک روی اولین تختی که تصادفا به آن برخوردند نشستند، دو نفر مرد، بی آن که بدانند، کنار هم قرار گرفتند. دختر هنوز به نجوا پسرک را تسلی میداد. گریه نکن، حالا می بینی، مادرت همین الان می آید. سکوت شد، آنگاه زن دکتر با صدای بلندی که تا انتهای بخش و در ورودی می رسید گفت ما اینجا دو نفر هستیم، شماها چند نفرید؟
این صدای نامنتظر تازه واردین را تکان داد، اما آن دو مرد ساکت ماندند، و دختر بود که در جواب گفت خیال می کنم ما چهار نفر باشیم، من و این پسربچه
زن دکتر پرسید دیگر کی، چرا بقیه حرف نمی زنند؟
صدای مردانه ای آهسته گفت من هم اینجا هستم، گویی مشکل می توانست حرف بزند،
صدای مردانه ی دیگری با کج خلقی غرید من هم هستم.
زن دکتر پیش خود گفت مثل این که اینها از شناختن همدیگر واهمه دارند. نگاهشان کرد، عضلات صورتشان غیر ارادی می پرید، حالت عصبی داشتند، گردن دراز کرده بودند، انگار چیزی را بو می کشند، اما عجیب این بود که حالت چهره شان یکسان بود، هم تهدیدآمیز و هم ترسان، اما نه ترسشان شباهتی به یکدیگر داشت و نه حالت تهدیدآمیزشان. زن از خودش پرسید بینشان چه گذشته است.
در همین وقت صدای رسا و خشنی بلند شد، صدای فردی که از لحنش پیدا بود عادت به امر و نهی دارد. صدای از بلندگویی که به بالای در ورودی نصب بود می آمد. کلمه ی توجه سه بار تکرار شد، و سپس صدا گفت دولت متأسف است که اجبارا و با فوریت تام وظیفه ی قانونی اش را برای حمایت از ملت در بحران کنونی به هر نحوی اعمال کند، یک بیماری همه گیر، که در حال حاضر مرض سفید نامیده می شود، بروز کرده، و ما برای جلوگیری از شیوع این بیماری به وجدان و همکاری همه ی شهروندان متکی هستیم، فرض این است که این بیماری همه گیر است و ما فقط شاهد چند مورد تصادفی و هم زمان که هنوز قابل توجیه نیستند، نبوده ایم. این تصمیم که تمام افراد آلوده در یک جا، و تمام افرادی که به گونه ای با آنها تماس داشته اند در مجاورت آنها اما مجزا نگهداری شوند، با ملاحظات دقیق اتخاذ شده است. دولت کاملا به مسؤولیت های خود واقف است و امید دارد همه ی کسانی که این پیام را می شنوند و بی شک شهروندانی شریف هستند، قبول مسؤولیت نموده و به یاد داشته باشند که قرنطینه ای که در حال حاضر در آن هستند، بدون هر گونه ملاحظات شخصی، نمادی از همبستگی آنان با سایر شهروندان کشور است. پس از این مقدمه، از همه
این صدای نامنتظر تازه واردین را تکان داد، اما آن دو مرد ساکت ماندند، و دختر بود که در جواب گفت خیال می کنم ما چهار نفر باشیم، من و این پسربچه
زن دکتر پرسید دیگر کی، چرا بقیه حرف نمی زنند؟
صدای مردانه ای آهسته گفت من هم اینجا هستم، گویی مشکل می توانست حرف بزند،
صدای مردانه ی دیگری با کج خلقی غرید من هم هستم.
زن دکتر پیش خود گفت مثل این که اینها از شناختن همدیگر واهمه دارند. نگاهشان کرد، عضلات صورتشان غیر ارادی می پرید، حالت عصبی داشتند، گردن دراز کرده بودند، انگار چیزی را بو می کشند، اما عجیب این بود که حالت چهره شان یکسان بود، هم تهدیدآمیز و هم ترسان، اما نه ترسشان شباهتی به یکدیگر داشت و نه حالت تهدیدآمیزشان. زن از خودش پرسید بینشان چه گذشته است.
در همین وقت صدای رسا و خشنی بلند شد، صدای فردی که از لحنش پیدا بود عادت به امر و نهی دارد. صدای از بلندگویی که به بالای در ورودی نصب بود می آمد. کلمه ی توجه سه بار تکرار شد، و سپس صدا گفت دولت متأسف است که اجبارا و با فوریت تام وظیفه ی قانونی اش را برای حمایت از ملت در بحران کنونی به هر نحوی اعمال کند، یک بیماری همه گیر، که در حال حاضر مرض سفید نامیده می شود، بروز کرده، و ما برای جلوگیری از شیوع این بیماری به وجدان و همکاری همه ی شهروندان متکی هستیم، فرض این است که این بیماری همه گیر است و ما فقط شاهد چند مورد تصادفی و هم زمان که هنوز قابل توجیه نیستند، نبوده ایم. این تصمیم که تمام افراد آلوده در یک جا، و تمام افرادی که به گونه ای با آنها تماس داشته اند در مجاورت آنها اما مجزا نگهداری شوند، با ملاحظات دقیق اتخاذ شده است. دولت کاملا به مسؤولیت های خود واقف است و امید دارد همه ی کسانی که این پیام را می شنوند و بی شک شهروندانی شریف هستند، قبول مسؤولیت نموده و به یاد داشته باشند که قرنطینه ای که در حال حاضر در آن هستند، بدون هر گونه ملاحظات شخصی، نمادی از همبستگی آنان با سایر شهروندان کشور است. پس از این مقدمه، از همه