کلیسای میدان *هاروارد* پاتوق هر چهارشنبه شب موری بود، برای شرکت در مراسمی به نام *رقص دلبخواه* آنجا پر از نورهای چشمک زن و باندهای قوی موسیقی بود، و موری با بلوزی آستین کوتاه و سفیدرنگ، شلوار گرمگنی سیاه و حوله ای به دورگردن، بی هیچ هدف معینی در میان خیل عظیم دانشجویان، آرام آرام قدم می زد. هر موسیقی ای که پخش می شد همانی بود که موری می خواست، با آن برقصد. از رقص *لیندی* گرفته تا مدل رقص *جیمی هندریکس*. او می چرخید و می چرخاند. موری مانند رهبر ارکستری که در اثر مصرف داروهای مخدر آمفیتامینه از خود بیخود شده باشد، آنقدر در دستانش حرکات مواج ایجاد می کرد که قطرات عرق به طرف کمر او سرازیر می شدند. هیچ کدام از افراد حاضر در سالن نمی دانستند که موری، استاد با تجربه دانشگاه، دکتری سرشناس در رشته جامعه شناسی و نویسنده کتب متعدد تحسین برانگیز است. آنها فقط تصور می کردند که موری پیرمردی کم عقل است.
یکی از شبها او نوار تانگویی آورد و درخواست کرد که آن را از باند پخش کنند، سپس درحالی که مانند عاشقهای پرشور و حرارت دوران رم باستان، با چالاکی هرچه تمامتر به طرف عقب و جلو می آمد، کف سالن را قرق کرد. هنگامی که رقصش به پایان رسید، همه جمعیت برایش کف زدند. می شد که او برای همیشه در آن لحظه باقی بماند.
اما دیگر رقص ممنوع شده بود.
او در سن شصت سالگی دچار تنگی نفس پیشرفته ای شد، طوری که نفسش به سختی بالا می آمد. روزی در حال قدم زدن در امتداد رودخانه
یکی از شبها او نوار تانگویی آورد و درخواست کرد که آن را از باند پخش کنند، سپس درحالی که مانند عاشقهای پرشور و حرارت دوران رم باستان، با چالاکی هرچه تمامتر به طرف عقب و جلو می آمد، کف سالن را قرق کرد. هنگامی که رقصش به پایان رسید، همه جمعیت برایش کف زدند. می شد که او برای همیشه در آن لحظه باقی بماند.
اما دیگر رقص ممنوع شده بود.
او در سن شصت سالگی دچار تنگی نفس پیشرفته ای شد، طوری که نفسش به سختی بالا می آمد. روزی در حال قدم زدن در امتداد رودخانه
Harvard<br />Dance Free<br />Lindy نوعی رقص قدیمی در تضاد با رقص مدرن <br />Jimi Hendrix یکی از موسیقیدانان مدرن.<br />amphetamine