نام کتاب: سه شنبه ها با موری
*چارلز* ناگهان باد شدید سردی می وزد و راه تنفسی او را مسدود می کند. پس از انتقال سریع موری به بیمارستان، به او *آدرنالین* تزریق می کنند.
چند سال بعد در راه رفتن مشکل پیدا می کند یک بار در جشن تولد یکی از دوستان، که بدون علت مشخصی روی زمین می افتاد؛ و بار دیگر در سالن تئاتر، که از پله ها پایین می افتد. جمعیتی نه چندان زیاد، حیرت زده به گرد او حلقه می زنند.
شخصی فریاد می زند: «دور و برش را خلوت کنید! بگذارید بهش هوا برسد.»
در آن برهه از زمان او هفتاد سال داشت، بنابراین زمزمه های «از پیری است» مردم به گوش رسید. آنها به موری کمک کردند تا روی پاهای خود بایستد. اما موری که همواره پیش از همه ما از احوال درونی خویش آگاه بود، یقین داشت که مشکل در جای دیگری است. مشکلی ورای «از پیری بودن». او همواره خسته و کسل بود. به هنگام خواب مشکل داشت. رؤیای مرگ می دید.
موری «دکتر رفتن» را شروع کرد. بارها و بارها. آزمایش خون داد. آزمایش ادرار، آزمایش آندوسکوپی روده از طریق مقعد. و در نهایت وقتی هیچ علامتی برای تشخیص بیماری به دست نیامد، یکی از پزشکان دستور آزمایش *نسوج* داد. بنابراین از ساق پای موری تکه‌برداری کردند. جواب آزمایشگاه مبنی بر پیش بینی مشکلی در سیستم عصبی موری بود. پس موری باز هم یک سری آزمایش دیگر داد. در یکی از این آزمایش ها موری می بایست روی صندلی مخصوصی می نشست - چیزی شبیه به یک صندلی الکتریکی - تا پزشکان با عبوردادن جریان سریع برق از
Charles<br />Adrenalin ماده ای که به هنگام هیجان، ترس یا عصبانیت در بدن تولید می شود. آدرنالین موجب می شود که قلب تندتر بزند و انرژی و توانایی شما را برای حرکت سریع افزایش دهد<br />Muscle Biopsy

صفحه 7 از 216