بود مدرک محکمی علیه او بدست آورد. کلانتر می دانست که بیلی ری شخصی بدجنس و موذی است و به اعمال خشونت گرایش دارد.
معاونین کلانتر یکی پس از دیگری از راه رسیدند و اوزی به آنان مأموریت داد تا شخص مظنون را پیدا کنند، اما او را دستگیر ننمایند. اوزی والز جمعا دوازده همکار داشت: نه سفید پوست و سه سیاهپوست. آنها فورا به راه افتادند و در سراسر کانتی به جست و جوی وانت فورد زرد رنگی پرداختند که یک پرچم کنفدراسیون ایالات جنوبی به شیشه عقب آن آویزان بود.
هاستینگز و کلانتر به بیمارستان کانتی رفتند. اوزی طبق معمول در صندلی کنار راننده نشست، گوشی بی سیم را به دست گرفت و به ابلاغ دستورات مشغول شد. طایفه هیلی را در اتاق انتظار طبقه اول یافتند: عمه ها و خاله ها، عموها و دایی ها، نوه ها، دوستان و افراد غریبه در آن اتاق کوچک جمع شده بودند. بعضی از آنها هم در راهرو پلاس بودند. صدای نجواهای آهسته به گوش می رسید و سیل اشک سرازیر بود. تونیا در اتاق عمل بود و تحت عمل جراحی قرار داشت.
کارل لی همراه با گوان و پسرانش روی یک کاناپه پلاستیکی ارزان قیمت نشسته بودند. به زمین خیره شده بودند و هیچ توجهی به اطراف خود نداشتند. گوان سرش را به شانه او تکیه داده بود و آهسته گریه می کرد. پسرها شق و رق نشسته، دستها را روی زانو