- آقا! همه اش این دسته گل کوتاه که نیست. عشق هم هست. ایمان، سخت تر از آهن آبدیده. من - گیله مرد کوچک - بیست و سه روز در اتاق زیر پله بودم و پسرتان را لو ندادم. کم
است؟
پدرت گرچه بسیار تنومند است و عامیانه حرف می زند و با دست غذا می خورد، ناگهان چنان لطیف نگاه می کند که گویی نرم ترین پر دنیا را به صورت قلبم کشیده است؛ و ناگهان در وسط گلها می نشیند - نشانده می شود، به زانو در می آید و گریه سر می دهد، و تو اشک می ریزی، و برادرت، و من | انسان، اینقدر خشن، اینقدر لطیف؟ اینقدر رحیم، اینقدر بی ترحم؟ این چیست که ساخته یی و پرداخته یی خدای من؟
آیا آن پیر قبادیان راست نگفت که: «همه ی فتنه ها از توست، اما جرأت سرزنش کردنت در من نیست»؟
... و شب، گراد گرد، آتش را مملو از خاطره می کنیم.
و همیشه خاطرات عاشقانه، از « نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز می شود.» همانگونه که سیاست، از نخستین زندان، نخستین شلاق، و نخستین دشنام های یک بازپرس
عشق، نفس نخستین است، و درد: درد جاری، نخستین همیشه.
و به سیب زمینی های پوست سوخته ی از زیر خاکستر در آمده ی داغ داغ - که از این دست به آن دست می اندازیمشان - گلپر اصل می زنیم و نمک نرم .. .
خداوند خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چرا که می دانست انسان، بدون عشق، درد روح را ادراک نخواهد کرد، و بدون درد روح، بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت.
و شب، سیب زمینی های داغ را با گلپر و نمک، داغ داغ در دهان می گذاریم
است؟
پدرت گرچه بسیار تنومند است و عامیانه حرف می زند و با دست غذا می خورد، ناگهان چنان لطیف نگاه می کند که گویی نرم ترین پر دنیا را به صورت قلبم کشیده است؛ و ناگهان در وسط گلها می نشیند - نشانده می شود، به زانو در می آید و گریه سر می دهد، و تو اشک می ریزی، و برادرت، و من | انسان، اینقدر خشن، اینقدر لطیف؟ اینقدر رحیم، اینقدر بی ترحم؟ این چیست که ساخته یی و پرداخته یی خدای من؟
آیا آن پیر قبادیان راست نگفت که: «همه ی فتنه ها از توست، اما جرأت سرزنش کردنت در من نیست»؟
... و شب، گراد گرد، آتش را مملو از خاطره می کنیم.
و همیشه خاطرات عاشقانه، از « نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز می شود.» همانگونه که سیاست، از نخستین زندان، نخستین شلاق، و نخستین دشنام های یک بازپرس
عشق، نفس نخستین است، و درد: درد جاری، نخستین همیشه.
و به سیب زمینی های پوست سوخته ی از زیر خاکستر در آمده ی داغ داغ - که از این دست به آن دست می اندازیمشان - گلپر اصل می زنیم و نمک نرم .. .
خداوند خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چرا که می دانست انسان، بدون عشق، درد روح را ادراک نخواهد کرد، و بدون درد روح، بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت.
و شب، سیب زمینی های داغ را با گلپر و نمک، داغ داغ در دهان می گذاریم