عاشق، زمزمه می کند، فریاد نمی کشد.
یک روز صبح، می روم و بساطم را کنار نرده های دانشگاه می گسترانم ابتدا کمی خجلت زده ام، و گیج و نامتعادل. در خانه، صدها کتاب کهنه و نیمدار را روی هم، و در کنار هم چیده پیم. از بعض کتابها. حتی دو تا دارم. یک بسته ی بزرگ از آنها را آورده ام. بساطم را پهن می کنم و خودم به دیوار سنگی پای نرده ها تکیه می دهم. عسل می خندد: نمی توانی. می توانم.
- نمی توانی. - می توانم. - نمی شود. - می شود. - کار تو نیست. - کار من هست. فقط پا اندازی، کار من نیست. فقط. - حرف زشت نزن! تو جاسوسی هم نمی کنی. - آن هم نوعی از همان است که گفتم. - تو رشوه خواری هم نمی کنی. - آن هم نوعی از همان است که گفتم. - پس هر کار خلافی، نوعی از همان است که گفتی. - نوعی از همان است که گفتم. - این چند است آقا؟ - بالای صفحه اول نوشته ام.
جوان، به بالای صفحه ی اول و به من نگاه می کند. پول را می دهد و می رود. فرار می کند.
ایستاده ام و نگاه می کنم. قدری عرق کرده ام. آدم هایی که بی اراده توقف می کنند، یا میل به آن دارند که مغلوب نشوند. یا کهنه خری را کاری شرم آور می دانند. یک بری می ایستند. یک شانه شان، مردد، به جانب بساط من است. انگار که در حال عبورند و هیچ چیز
یک روز صبح، می روم و بساطم را کنار نرده های دانشگاه می گسترانم ابتدا کمی خجلت زده ام، و گیج و نامتعادل. در خانه، صدها کتاب کهنه و نیمدار را روی هم، و در کنار هم چیده پیم. از بعض کتابها. حتی دو تا دارم. یک بسته ی بزرگ از آنها را آورده ام. بساطم را پهن می کنم و خودم به دیوار سنگی پای نرده ها تکیه می دهم. عسل می خندد: نمی توانی. می توانم.
- نمی توانی. - می توانم. - نمی شود. - می شود. - کار تو نیست. - کار من هست. فقط پا اندازی، کار من نیست. فقط. - حرف زشت نزن! تو جاسوسی هم نمی کنی. - آن هم نوعی از همان است که گفتم. - تو رشوه خواری هم نمی کنی. - آن هم نوعی از همان است که گفتم. - پس هر کار خلافی، نوعی از همان است که گفتی. - نوعی از همان است که گفتم. - این چند است آقا؟ - بالای صفحه اول نوشته ام.
جوان، به بالای صفحه ی اول و به من نگاه می کند. پول را می دهد و می رود. فرار می کند.
ایستاده ام و نگاه می کنم. قدری عرق کرده ام. آدم هایی که بی اراده توقف می کنند، یا میل به آن دارند که مغلوب نشوند. یا کهنه خری را کاری شرم آور می دانند. یک بری می ایستند. یک شانه شان، مردد، به جانب بساط من است. انگار که در حال عبورند و هیچ چیز