نام کتاب: یک عاشقانه آرام
کردن و در کتابها پیمودن، کار کودکان است. اما باز هم در لا به لای کتابها پی چیزی می گشتم که نمی دانستم چیست.|
- پی چیزی که عاقبت بیرون کتابها پیداش کردی.
- راست است؛ و مدتها بود که کتاب، خسته ام می کرد؛ اما می ترسیدم ... می ترسیدم و احساس خجالت می کردم که بگویم. تو، بانوی آذری من، امروز، ضربه یی زدی که آرزویش را داشتم.
- اما این را هم بدان که کتاب فروختن کنار خیابان، از تو برنمی آید، مرد! - بر می آید. خواهی دید.
عسل گفت: نگاه کن! به بازی گنجشک ها روی برف. چه آسوده و بی خیال می خندد.
گیله مرد کوچک اندام، پاسخ داد: زمانی که کودکی می خندد، باور دارد که تمام دنیا در حال خندیدن است و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پای در می آورد، گمان می برد که خستگی، سراسر جهان را از پای درآورده است.
چرا ناامیدان، دوست دارند که ناامیدی شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟ چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟
چرا پوچ گرایان، خود را برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن می جنگیم، پاره پاره می کنند؟
آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری شان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بی حساب ایشان نیست؟
من هرگز نمی گویم در هیچ لحظه یی از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من می گویم به امید باز گردیم - قبل از آنکه ناامیدی، نابودمان کند.
عاشق، تکدی نمی کند. عاشق، حقارت روح را تقبل نمی کند. عاشق، تن به اعتیاد نمی دهد. عاشق، سرشار است از سلامت روح و ایمان

صفحه 29 از 173