نام کتاب: یک روز دیگر
مرا وادار کند پولم را در کاری بی ارزش سرمایه گذاری کنم. او زن جوان و زیبایی بود، از آن زن‌هایی که وقتی با اعتماد به نفس، شادابی، و با آن لباس های یقه باز بی اعتنا از کنار مرد مسنی رد میشوند او را دچار تلخکامی می کنند . البته، مگر اینکه، با او حرف بزنند. بعد آن مرد احمق می شود. ما برای بحث در مورد پیشنهاد او سه بار با هم ملاقات کردیم. دوبار در دفتر او، یک بار در رستوران یونانی. رفتار نامناسبی در کار نبود، فقط وقتی بوی عطر او باعث شد احساس آرامش کنم، بیشتر پس اندازم را روی آن سهام بی ارزش سرمایه گذاری کردم. او بلافاصله به وست کوست منتقل شد. من باید به همسرم، کاترین، توضیح میدادم پول ها چه شده است.
بعد از آن، بیشتر مست کردم - در دوران من بازیکنان بیسبال همیشه مست می کردند - اما مشروب خوردن من به یک مشکل تبدیل شد و عاقبت، به خاطر آن دو بار از شغل فروشندگی اخراج شدم. این اخراج باعث شده همان طور به مشروب خواری ادامه بدهم. در خوابیدن مشکل داشتم. در غذا خوردن مشکل داشتم. به نظر می رسید بی آنکه سنم بالا رفته باشد پیر شده ام. وقتی کار پیدا کردم، در جیب هایم دهان شوی و قطره‌ی چشم پنهان می کردم. قبل از ملاقات با مشتریان اول به سرعت به دستشویی میرفتم. مشکل مالی پیدا کردیم؛ من و کاترین مدام به این خاطر با هم دعوا می کردیم. بعد از مدتی، ازدواج ما نابود شد. او از درماندگی من خسته شد. نمی توانم بگویم به این خاطر او را سرزنش می کنم. وقتی با خودتان رفتار زننده ای داشتید، با هر کس دیگری هم به طرز زننده‌ای رفتار می کنید، حتی با کسانی که دوستشان دارید. یک شب زنم مرا بیهوش و با لب پاره، درحالی که یک دستکش بیسبال را در آغوش گرفته بودم، در زیرزمین پیدا کرد.

صفحه 6 از 203