سراپا گوش شدم. غریب و وهم آلود بود: صدایی نمی آمد، اما سکوتی هم در کار نبود. آنجا در هوا چیز توصیف ناپذیری جریان داشت، نوعی صدای قل قل توده های حباب: صدای سکوت. پرسید: «میشنوی؟» در صدای او لحنی پیروزمندانه بود. «سر و صداش عین کُپه ی فضولاته»
گفتم: «کپه ی فضولات؟ به سلامتی!»
جواب داد: «درسته.» کمی لیموناد بلعید. «درست عین کپهی فضولات. میدونی من بچه ییلاقم، یه جایی اون بالاها نزدیک *دیپ*، عصرها روی تخت که دراز می کشم عادت دارم خیلی واضح این صدا رو بشنوم: همه جا ساکته، و هنوز سکوت نیست، و بعد همه چیز برام جا می افته: صدای کپهی فضولات، اون صدای عجیب و غریب گاز زدن، قلقل و ملچ و موچ و مکیدن را وقتی مردم فکر می کنند همه جا ساکته رو می شنوم. کپه های فضولات همین مواقع به کار مشغولند، اونها همیشه به کارند، و این صدا رو اونها در میارن. گوش بده!» دوباره بازویم را گرفت، و این در حالی بود که از پشت آن چشمان قی گرفته و باد کرده نگاه معنی دارش را عاجزانه به من دوخته بود.
اما من گیلاسم را دو مرتبه پر کردم و گفتم: «می فهمم چی میگی» و هر چند میدانستم چه می گوید و می توانستم آن صدای غریب و به ظاهر غیر منطقی سکوت جوشان را هم بشنوم، از حالتی که داشت نمی ترسیدم؛ هر چند تا حدی دلگیر کننده بود که در زمان آن جنگ لعنتی توی این لانهی کثیف و چرک آلود بنشینم و حوالی یازده صبح با
گفتم: «کپه ی فضولات؟ به سلامتی!»
جواب داد: «درسته.» کمی لیموناد بلعید. «درست عین کپهی فضولات. میدونی من بچه ییلاقم، یه جایی اون بالاها نزدیک *دیپ*، عصرها روی تخت که دراز می کشم عادت دارم خیلی واضح این صدا رو بشنوم: همه جا ساکته، و هنوز سکوت نیست، و بعد همه چیز برام جا می افته: صدای کپهی فضولات، اون صدای عجیب و غریب گاز زدن، قلقل و ملچ و موچ و مکیدن را وقتی مردم فکر می کنند همه جا ساکته رو می شنوم. کپه های فضولات همین مواقع به کار مشغولند، اونها همیشه به کارند، و این صدا رو اونها در میارن. گوش بده!» دوباره بازویم را گرفت، و این در حالی بود که از پشت آن چشمان قی گرفته و باد کرده نگاه معنی دارش را عاجزانه به من دوخته بود.
اما من گیلاسم را دو مرتبه پر کردم و گفتم: «می فهمم چی میگی» و هر چند میدانستم چه می گوید و می توانستم آن صدای غریب و به ظاهر غیر منطقی سکوت جوشان را هم بشنوم، از حالتی که داشت نمی ترسیدم؛ هر چند تا حدی دلگیر کننده بود که در زمان آن جنگ لعنتی توی این لانهی کثیف و چرک آلود بنشینم و حوالی یازده صبح با
Dieppe