خودمانی به آقای آن خانواده اشاره می کرد: «خب، ممنون میشم اگه براتون ممکنه...؟»
پولی که طلب می کرد بین یک تا پنجاه مارک نوسان داشت - پنجاه نهایت قضیه بود. با گذر زمان این قانون نانوشته ای شد که از آن بیشتر هرگز نخواست. او اضافه می کرد: «فقط در حد بخور و نمیر!» در حد بخور و نمیر - این عبارت دلخواهش بود.
در این موقع دوباره به داخل اتاق می آمد، کلاهش را روی سه پایهی هال می گذاشت، پیچ شال گردنش را باز می کرد، و بی مقدمه سر حرف را باز می کرد که چرا محتاج پول است. همیشه ایده و طرح داشت. ایده های بدون نقص. ابدا برای شخص خودش پول نمی خواست: فقط و فقط قصدش آن بود که زندگانی اش را بالاخره بر مسیر ثابتی بیاندازد. ایده هایش از دکهی نوشابه های غیرالکلی، که خاطر جمع بود درآمد ثابت و منظمی خواهد داشت، تا برپایی جلسات سیاسی، که اروپا را از سقوط و سراشیبی نجات می داد، در جریان بود.
همان طور که سالها می گذشت عبارت «خب، ممنون میشم اگه براتون ممکنه...» کافی بود تا بزرگان خارج از فامیل را به هراس بیاندازد؛ بودند زوجهایی، عمه ها، عمو بزرگها و حتی نوه هایی که با شنیدن صدای «خب، ممنون میشم اگه براتون ممکنه» به غش و ضعف می افتادند.
بعد عمو اتو - تصورش را بکنید از پله ها که با عجله پایین می آمد چقدر شنگول بود - خودش را به اولین مشروب فروشی می رساند تا غرق
پولی که طلب می کرد بین یک تا پنجاه مارک نوسان داشت - پنجاه نهایت قضیه بود. با گذر زمان این قانون نانوشته ای شد که از آن بیشتر هرگز نخواست. او اضافه می کرد: «فقط در حد بخور و نمیر!» در حد بخور و نمیر - این عبارت دلخواهش بود.
در این موقع دوباره به داخل اتاق می آمد، کلاهش را روی سه پایهی هال می گذاشت، پیچ شال گردنش را باز می کرد، و بی مقدمه سر حرف را باز می کرد که چرا محتاج پول است. همیشه ایده و طرح داشت. ایده های بدون نقص. ابدا برای شخص خودش پول نمی خواست: فقط و فقط قصدش آن بود که زندگانی اش را بالاخره بر مسیر ثابتی بیاندازد. ایده هایش از دکهی نوشابه های غیرالکلی، که خاطر جمع بود درآمد ثابت و منظمی خواهد داشت، تا برپایی جلسات سیاسی، که اروپا را از سقوط و سراشیبی نجات می داد، در جریان بود.
همان طور که سالها می گذشت عبارت «خب، ممنون میشم اگه براتون ممکنه...» کافی بود تا بزرگان خارج از فامیل را به هراس بیاندازد؛ بودند زوجهایی، عمه ها، عمو بزرگها و حتی نوه هایی که با شنیدن صدای «خب، ممنون میشم اگه براتون ممکنه» به غش و ضعف می افتادند.
بعد عمو اتو - تصورش را بکنید از پله ها که با عجله پایین می آمد چقدر شنگول بود - خودش را به اولین مشروب فروشی می رساند تا غرق