این کار به سرش نزند، اما اغلب اوقات بدون تعارف تقاضایش را مطرح می کرد. به گمانم عمو اتو دلش نمی آمد هر گونه فرصتی را از کف بدهد. حرفهایش پرجاذبه بود، سراپا شور و حرارت، قابل فهم همگان، سرشار از لطافت و شوخ طبعی، ویرانگر مخالفان و مایهی سربلندی رفقا: قادر بود در نهایت ظرافت هر موضوعی را حلاجی کند برای هر آدمی که بو میبرد می شود از او...! یعنی از آن کار هم غافل نبود. از بچه داری هم اطلاعی داشت، هرچند هیچ وقت بچه ای نداشت. در باب پرهیز غذایی این با فلان بیماری، مادران جوان را به بحث های جدی و پرکشش فرا می خواند. از انواع پودر های بچه می گفت، نسخه های پماد و مرحم مینوشت، کم و کیف غذاهای باب میل نوزادان را بر می شمرد. حتی بلد بود با چه شگردی باید آنها را آرام کند: هر کودک بی تاب همین که به آغوشش می رفت فوری آرامش می گرفت.
از او نوعی جادو فوران می کرد، و همین طور که داشت سمفونی شمارهی نُه بتهوون را در خانه موشکافی می کرد، ماده های و تبصره های حقوقی بهم می بافت و از کله اش عناوینی بیرون می کشید که دست بر قضا موضوع بحث روز می شد.
اما بی حساب وقت و موضوع، آن هنگام که حرف ها به لبهای خودش میرسید و آن لحظه جدایی با بی رحمی نزدیک میشد - بیشتر وقتها دم ورودی هال که در جلویی اش از قبل نیم باز مانده بود - چهرهی رنگ پریده اش را با آن چشم های سیاه برق زده یک بار دیگر از لای در تو می آورد، و درست در میان دلهرهی افراد منتظر و عصبی فامیل با لحنی
از او نوعی جادو فوران می کرد، و همین طور که داشت سمفونی شمارهی نُه بتهوون را در خانه موشکافی می کرد، ماده های و تبصره های حقوقی بهم می بافت و از کله اش عناوینی بیرون می کشید که دست بر قضا موضوع بحث روز می شد.
اما بی حساب وقت و موضوع، آن هنگام که حرف ها به لبهای خودش میرسید و آن لحظه جدایی با بی رحمی نزدیک میشد - بیشتر وقتها دم ورودی هال که در جلویی اش از قبل نیم باز مانده بود - چهرهی رنگ پریده اش را با آن چشم های سیاه برق زده یک بار دیگر از لای در تو می آورد، و درست در میان دلهرهی افراد منتظر و عصبی فامیل با لحنی