گوسفندان سیاه
گویا از میان هم نسلیهایم، من همان کسی بودم که می بایست زنجیرهی نسل گوسفندان سیاه را از نابودی و انقراض برهاند. یک نفر باید این مسئولیت را به عهده می گرفت و این بار قسمت من شد. در مورد من احدی فکرش را هم نمی کرد. اما حقیقت دارد: آن یک نفر خودم هستم.
عقل کل های فامیل همگی با اصرار حرفشان این است که عمو *اتو* مرا از راه به در کرد. عمو اتو گوسفند سیاه نسل پیش و پدرخوانده من بود. چنین مسئولیتی را باید آدمی به گردن می گرفت و این کار فقط از او بر می آمد. پُر معلوم است که عمو اتو قبل از آنکه ناخوشایند همگان شود به عنوان پدرخوانده ی من انتخاب شد؛ این پیشامد سر من هم آمد: پدرخواندگی پسرکی را به من دادند و حالا که می خواهم گوسفند سیاه
گویا از میان هم نسلیهایم، من همان کسی بودم که می بایست زنجیرهی نسل گوسفندان سیاه را از نابودی و انقراض برهاند. یک نفر باید این مسئولیت را به عهده می گرفت و این بار قسمت من شد. در مورد من احدی فکرش را هم نمی کرد. اما حقیقت دارد: آن یک نفر خودم هستم.
عقل کل های فامیل همگی با اصرار حرفشان این است که عمو *اتو* مرا از راه به در کرد. عمو اتو گوسفند سیاه نسل پیش و پدرخوانده من بود. چنین مسئولیتی را باید آدمی به گردن می گرفت و این کار فقط از او بر می آمد. پُر معلوم است که عمو اتو قبل از آنکه ناخوشایند همگان شود به عنوان پدرخوانده ی من انتخاب شد؛ این پیشامد سر من هم آمد: پدرخواندگی پسرکی را به من دادند و حالا که می خواهم گوسفند سیاه
Otto