نام کتاب: گوسفندان سیاه
*رنه* پیره‌ی محبوب

آدم هر وقت، حوالی ده یازده صبح، در خانه اش می رفت، به نظر لندهور و شلخته ای تمام عیار می آمد. شانه های گرد تنومندش از زیر روپوش بی ریخت گلدارش بر آمده بود. سنجاق سرهای دربداغان، مثل وزنه های سربی ماهیگیری، که بین دسته ای علف گل آلود گیر افتاده باشند، در لای موهای بی حالتش فرو رفته بود. صورتش پف دار، و هنوز خرده های نان به روپوشش بود. ابدا هم کاری به کار این ظاهر ناخوشایند اول صبح هایش نداشت، از این خاطر که در خانه فقط به چند مشتری سفارشی اش - اغلب اوقات خود من - می رسید که می دانست بیش از جاذبه های زنانه، نوشابه های معرکه اش را پسند می کنند. نوشابه هایش راستی راستی هم معرکه بود، و گران. حتی آن روزها هم کنیاک های درجه یکی داشت. از اینها گذشته نسیه هم میداد. عصرها یک خانم خانمای تو دل برو بود:
Renée.

صفحه 1 از 100