نام کتاب: کوری
چنین خبری در دل مردم می اندازد، به حق چیزهای نشنیده، کوری که مسری نیست، مرگ هم مسری نیست، ولی با این حال همه ی ما میمیریم،
- خیلی خوب، شما منزل بمان تا من اقداماتم را بکنم، بعد هم دنبالت می فرستم، می خواهم معاینه ات کنم،
- فراموش نکن که کوری من در نتیجه ی معاینه ی یک مرد کور پیش آمد،
- نمی توانی مطمئن باشی، هر چه باشد نشانه های زیادی از علت و معلول وجود دارد،
- مسلم است،
- اما هنوز برای نتیجه گیری زود است، دو مورد مجزا ارتباط آماری ندارد،
- مگر این که تا حالا چند نفر غیر از ما دو تا هم مبتلا شده باشند،
- من وضع روحی تو را می فهمم اما از حدسیات یأس آور بی اساس باید اجتناب کرد،
-خیلی متشکرم، خبر از من، خداحافظ.
نیم ساعت پس از این که با هزار زحمت، به کمک زنش ریش تراشید، تلفن زنگ زد. باز رئیس بیمارستان بود، اما این بار لحنش تغییر کرده بود. پسربچه ای این جاست که ناگهان کور شده، همه چیز را سفید می بیند، مادرش می گوید دیروز به مطب شما آمده.
- آیا این پسرک چشم چپش لوچ است،
- بله، پس حتما خودش است، من دارم نگران می شوم، وضع واقعا دارد جدی می شود، چه طور است وزارت خانه را خبر کنیم،
- بله، البته، همین الآن تلفن می کنم به رئیس بیمارستان.
سه ساعت بعد، وقتی دکتر و زنش در سکوت ناهار می خوردند و دکتر با تکه های گوشتی که زنش برایش برده بود در بشقابش بازی می کرد، تلفن دوباره زنگ زد. زنش پای تلفن رفت و فورا برگشت و گفت برای توست، از وزارتخانه است. به شوهرش کمک کرد از جا بلند شود و به اتاق دفتر برود و گوشی را بگیرد. گفت وگو کوتاه بود. وزارت خانه نام افرادی را می خواست که روز پیش به مطب او رفته بودند، دکتر جواب داد که تمام جزئیات در پرونده ها ثبت است، نام، سن، وضعیت ازدواج، شغل، نشانی منزل، و در خاتمه پیشنهاد کرد همراه مأموری از مأموران جمع آوری آنها برود.
در آن طرف سیم، لحن چکشی بود، نیازی نیست. تلفن دست به دست گشت و صدای جدید گفت عصر به خیر، وزیر صحبت می کند، می خواهم از طرف دولت از غیرت و حمیت شما تشکر کنم، تردیدی ندارم که به برکت همین سرعت عمل شما خواهیم توانست وضع را مهار و محدود کنیم، در این فاصله خواهش داریم لطف کنید و در منزلتان بمانید. کلمات آخر رسمی و مؤدبانه ادا شد اما روشن بود که جنبه ی دستور داشت.
- دکتر گفت بله آقای وزیر، اما فرد آن سوی خط گوشی را گذاشته بود.
چند دقیقه بعد، باز هم تلفن زنگ زد. رئیس بیمارستان بود، هراسان و با کلمات درهم و برهم گفت همین الان به من گفتند در مورد کوری ناگهانی به پلیس گزارش شده، پلیس هستند، نه، یک زن و یک مرد، کور توی خیابان فریاد می زد کور شده، و زن توی یک هتل بود که کور شد، از قرار با مردی بوده،
-باید ببینم آیا آنها هم مریضهای من بودند یا نه، اسمهایشان را میدانی، اسمی

صفحه 23 از 224