نام کتاب: کوری
یک افسر پلیس ماشین دزد را به خانه برد. به مغز این مأمور محتاط و رئوف دولت نمی رسید که بازوی یک بزهکار کهنه کار را گرفته، نه برای این که مانع فرارش شود، که در موقعیتی دیگر چه بسا چنین می بود، بلکه خیلی ساده و به این خاطر که مرد بیچاره پایش به چیزی نگیرد و زمین نخورد. در عوض، به راحتی می شود نگرانی همسر دزد را در نظر آورد وقتی که در را باز کرد و بایک افسر پلیس اونیفورم پوشیده رو در رو شد که زندانی مسکینی را به دنبال یدک می کشید، یا به نظر می آمد که یدک می کشد، از قیافه ی اندوه بار دزد پیدا بود که بلایی موحش تر از دستگیری به سرش آمده. اولین فکر زن این بود که لابد شوهرش را در حین سرقت گرفته اند و افسر آمده منزلشان را بگردد، اما از طرفی، عجیب است که این فکر تا حدی به او قوت قلب میداد چون شوهرش فقط ماشین می دزدید، کالایی که به خاطر حجمش نمی شد زیر تخت پنهان کرد. تردیدش چندان طولی نکشید، افسر پلیس به او گفت این مرد کور است، مواظبش باشید، و زن به جای این که خاطرجمع شود پلیس فقط شوهرش را به خانه رسانده، وقتی که شوهرش گریه کنان خود را در آغوش او افکند و آنچه را می دانیم برایش نقل کرد، تازه فهمید چه مصیبتی دامنگیرشان خواهد شد.
دختری را هم که عینک دودی داشت پلیس به خانه ی پدر و مادرش برد، اما موقعیت جالب او، زن عریانی که در هتل هوار می کشید و سایر مهمانان را هراسان کرده بود، و مرد همراهش که به سرعت شلوارش را بالا می کشید تا فرار کند، قدری از تلخی واقعه می کاست. دختر کور، خجلت زده از نجواهای خشکه مقدس های ریاکار و به ظاهر پاکدامن، احساسی که با عشق فروشی اش منافاتی نداشت، وقتی که فهمید کوری اش ثمره ی نوع جدید و غیر منتظره ای از لذت نیست، جیغهای گوش خراشی کشید، اما جرات گریه و زاری در مقابل ستم روزگار را نکرد، چون بدون رعایت نزاکت، بدون این که فرصت دهند لباسش را درست بپوشد، و تقریبا به زور، از هتل بیرونش کرده بودند. افسر پلیس با لحنی که می توانست تمسخرآمیز باشد اما در واقع بی ادبانه بود، پس از جویا شدن نشانی خانه اش پرسید آیا پول برای تاکسی دارد، و هشدار داد که در این گونه موارد دولت پول نمی دهد، روالی که باید اذعان کرد چندان بی منطق هم نیست، زیرا این زنان از جمله ی آن عده ی بی شماری هستند که مالیات عایدات خلاف اخلاقشان را نمی پردازند. دختر سرش را به نشانه ی تأیید تکان داد، اما چون کور بود، تصورش را بکنید، فکر کرد پلیس متوجه حرکت سر او نشده و زیر لب گفت بله، پول دارم، و سپس آهسته گفت ای کاش نداشتم، کلماتی که می تواند

صفحه 18 از 224