نام کتاب: پیرمرد و دریا
«بهترین صیاد هم تویی.»
«نه. بهتر از خودم هم سراغ دارم.»
پسر گفت: «برو. صیاد خوب زیاد هست، بعضی هاشون هم بزرگن. ولی تو فقط خودتی.»
«خیلی ممنون، دلم رو شاد می کنی. امیدوارم یه وقت یه ماهی دچارمون نشه که اون قد گنده باشه که حرفمون بی خود از آب دربیاد.»
اگه این جور که میگی هنوز زور داشته باشی، همچین ماهیی پیدا نمی شه.»
پیرمرد گفت: «شاید هم اون قد که خودم خیال میکنم زور نداشته باشم. ولی فوت و فن زیاد بلدم، اراده شم دارم.»
حالا باید بگیری بخوابی که تا صبح خستگی از تنت در بره.

صفحه 14 از 117