قرمز بر آن دنبال شده بود، به تفکر ایستاده بود. بازرسی در انتظار رئیس به جا ماند. چندین دقیقه طولانی سپری شد تا ریویر بی آنکه روی بگرداند او را مخاطب قرار داد.
«روبینو، درباره این نقشه چه نظری دارید؟»
ریویر هر وقت از مطالعه ناخوشی فارغ میشد معمولا مسایلی از این قبیل را ناگهان مطرح می کرد.
«نقشه؟ آقای ریویر! عرض می شود...»
در حقیقت هیچ نظری در آن موضوع نداشت، با این وصف رو به نقشه ابروان را گره کرد و با نگاهی بازرسانه سراسر اروپا و آمریکا را پیمود. در این مدت ریویر، ساکت و بیصدا، دنباله اندیشه اش را می پیمود. «ظاهر آن نقشه زیبایی است اما بیرحمانه است. وقتی کسی درباره تمامی زندگانیها، زندگی جوانان میاندیشد که بخاطر این نقشه از دست رفته اند! چیز قشنگ و استواری است و ما باید در برابر شخصیت آن البته سر فرود آوریم؛ اما چقدر مسایل دشوار در بر دارد!» در هر حال، وقتی ریویر دست به کاری میزد غیر از هدف هیچ چیز به حساب نمی آمد.
روبینو، چشم به نقشه دوخته، کنار ریویر ایستاده، اندک اندک دست و پای خود را جمع می کرد. از ربویر انتظار رحم نمیشد داشت؛ اینرا خوب می دانست. یک بار خواسته بود رحم ربویر را برانگیزد، توضیح داده بود که چگونه آن نقص نامناسب تمام عمر او را بهدر داده بود. تنها چیزی که ربویر در پاسخ تحویلش داده بود خنده تمسخرآمیز بود، و: «نمی گذارد خوابت ببردها؟ عوضش چقدر بیشتر کار میتوانی کنی!»
ریویر نیمی از آنچه میگفت شوخی بود. یکی از تکیه کلامهای او این بود: «اگر موسیقی سازی از بیخوابی رنج ببرد بیخوابی او باعث میشود که شاهکارهایی بوجود آورد، و هیچ عیب و علی از این بهتر نیست.» یک روز هم به لورو گفته بود: «نگاهش کن! این زشتی به عقیده من خیلی قشنگ است - آنقدر زشت است که معشوقه ها را فراری می دهد!» و شاید هم لورو بهترین چیزهایی را که واجد بود
«روبینو، درباره این نقشه چه نظری دارید؟»
ریویر هر وقت از مطالعه ناخوشی فارغ میشد معمولا مسایلی از این قبیل را ناگهان مطرح می کرد.
«نقشه؟ آقای ریویر! عرض می شود...»
در حقیقت هیچ نظری در آن موضوع نداشت، با این وصف رو به نقشه ابروان را گره کرد و با نگاهی بازرسانه سراسر اروپا و آمریکا را پیمود. در این مدت ریویر، ساکت و بیصدا، دنباله اندیشه اش را می پیمود. «ظاهر آن نقشه زیبایی است اما بیرحمانه است. وقتی کسی درباره تمامی زندگانیها، زندگی جوانان میاندیشد که بخاطر این نقشه از دست رفته اند! چیز قشنگ و استواری است و ما باید در برابر شخصیت آن البته سر فرود آوریم؛ اما چقدر مسایل دشوار در بر دارد!» در هر حال، وقتی ریویر دست به کاری میزد غیر از هدف هیچ چیز به حساب نمی آمد.
روبینو، چشم به نقشه دوخته، کنار ریویر ایستاده، اندک اندک دست و پای خود را جمع می کرد. از ربویر انتظار رحم نمیشد داشت؛ اینرا خوب می دانست. یک بار خواسته بود رحم ربویر را برانگیزد، توضیح داده بود که چگونه آن نقص نامناسب تمام عمر او را بهدر داده بود. تنها چیزی که ربویر در پاسخ تحویلش داده بود خنده تمسخرآمیز بود، و: «نمی گذارد خوابت ببردها؟ عوضش چقدر بیشتر کار میتوانی کنی!»
ریویر نیمی از آنچه میگفت شوخی بود. یکی از تکیه کلامهای او این بود: «اگر موسیقی سازی از بیخوابی رنج ببرد بیخوابی او باعث میشود که شاهکارهایی بوجود آورد، و هیچ عیب و علی از این بهتر نیست.» یک روز هم به لورو گفته بود: «نگاهش کن! این زشتی به عقیده من خیلی قشنگ است - آنقدر زشت است که معشوقه ها را فراری می دهد!» و شاید هم لورو بهترین چیزهایی را که واجد بود