5
آن شب رویینو احساس خستگی می کرد، همچنان که به پله رن - پله رن فاتح - نگاه می کرد ناگهان به این حقیقت بیدار شد که زندگی خود او زندگی مردهای بود. از همه بدتر اینکه اندک اندک متوجه شده بود که با وجود مقام بازرسی، در قبال این خلبان که سفرهای پیاپی رنگش را گردانده بود و خود در گوشه اتومبیل کز کرده، چشمانش را بسته و دستهایش پر از روغن بود چیزی به شمار نمی آمد. نخستین بار بود که رویینو احتیاج به ستایش را در خود احساس کرد. نیاز به ذکر این نکته بر او چیره شد، و از آن بالاتر دلش می خواست با پله رن دوست شود.
از سفر خود و از لطمات آن روز خسته شده بود و شاید اندکی از خود خنده اش گرفته بود. همان روز شامگاهان که مقدار بنزین موجود را اندازه می گرفت، در ارقام اشتباه کرده بود و کارگر بنزین که او میخواست مچش را بگیرد به لطف آمده ارقام را با مهربانی برای او درست کرده بود. از این بدتر آنکه درباره نصب تلمبه روغنی مدل ب-۶ اظهار عقیده کرده و آنرا با مدل ب-۴ اشتباه کرده بود، و مکانیسینها که لبخند استهزاءآمیز بر چهره داشتند او را به حال خود گذاشته بودند که مدت بیست دقیقه در باره این «احمقی نابخشودنی» که احمقی خود او بود پرت و پلا بگوید.
از اطاق خود در هتل وحشت داشت. از تولوز تا بوئنوس۔
آن شب رویینو احساس خستگی می کرد، همچنان که به پله رن - پله رن فاتح - نگاه می کرد ناگهان به این حقیقت بیدار شد که زندگی خود او زندگی مردهای بود. از همه بدتر اینکه اندک اندک متوجه شده بود که با وجود مقام بازرسی، در قبال این خلبان که سفرهای پیاپی رنگش را گردانده بود و خود در گوشه اتومبیل کز کرده، چشمانش را بسته و دستهایش پر از روغن بود چیزی به شمار نمی آمد. نخستین بار بود که رویینو احتیاج به ستایش را در خود احساس کرد. نیاز به ذکر این نکته بر او چیره شد، و از آن بالاتر دلش می خواست با پله رن دوست شود.
از سفر خود و از لطمات آن روز خسته شده بود و شاید اندکی از خود خنده اش گرفته بود. همان روز شامگاهان که مقدار بنزین موجود را اندازه می گرفت، در ارقام اشتباه کرده بود و کارگر بنزین که او میخواست مچش را بگیرد به لطف آمده ارقام را با مهربانی برای او درست کرده بود. از این بدتر آنکه درباره نصب تلمبه روغنی مدل ب-۶ اظهار عقیده کرده و آنرا با مدل ب-۴ اشتباه کرده بود، و مکانیسینها که لبخند استهزاءآمیز بر چهره داشتند او را به حال خود گذاشته بودند که مدت بیست دقیقه در باره این «احمقی نابخشودنی» که احمقی خود او بود پرت و پلا بگوید.
از اطاق خود در هتل وحشت داشت. از تولوز تا بوئنوس۔