- بخشیدم؟
- بله به خیریه ها!
خب به خاطر نمی آورم. زنم این پول ها را پرداخت می کند و به این امور می رسد.
هشت وکیل تکانی خوردند. دوباره پرسید:
- چه کسی فرم مالیات تو را پر می کند ؟
- منظور شما برای اداره مالیات بر درآمد است ؟
- بله منظور آن است.
- این کار را واحد مالیات در انتهای طبقه دوم انجام می دهد.
- اینجا در این ساختمان؟
- بله
- پس برای من بیاور.
سوابق مالیاتی همه را هم بیار اینجا.
به صورتهای دوستانم نگاه کردم . بعضی از آنها می خواستند بگویند (برو این کار را بکن . پدر ما را در آورد.) ظاهرا خیلی تردید کردم چون میستر فریاد کنان گفت:
- همین حالا !
با رودلف تماس گرفتم که او هم مردد بود و من سر او داد کشیدم و دستور دادم:
- همه را به اینجا فاکس کن ، فقط مال سال گذشته را.
به دستگاه فاکس که گوشه ای بود به مدت 15 دقیقه خیره شدیم و در نگرانی به سر بردیم . می ترسیدیم اگر نتایج دیر به دست میستر می رسید ما را اعدام کند.
فصل دوم:
من که نماینده تازه منتخب گروه بودم جایی نشستم که میستر با اسلحه به من نشان داد فاکس ها را آوردم. دوستانم دو ساعت بود که پشت به دیوار و متصل به یکدیگر ایستاده بودند و نمی توانستند تکان بخورند و کم کم لنگ می زدند و خسته می شدند، ولی ناراحتی آنها کم کم افزایش می یافت. او به من گفت:
- اول تو اسمت چیست ؟
من جواب دادم:
- مایک بروک، خوشحالم شما را می بینم.
- پارسال چقدر پول در آوردی ؟
- بله به خیریه ها!
خب به خاطر نمی آورم. زنم این پول ها را پرداخت می کند و به این امور می رسد.
هشت وکیل تکانی خوردند. دوباره پرسید:
- چه کسی فرم مالیات تو را پر می کند ؟
- منظور شما برای اداره مالیات بر درآمد است ؟
- بله منظور آن است.
- این کار را واحد مالیات در انتهای طبقه دوم انجام می دهد.
- اینجا در این ساختمان؟
- بله
- پس برای من بیاور.
سوابق مالیاتی همه را هم بیار اینجا.
به صورتهای دوستانم نگاه کردم . بعضی از آنها می خواستند بگویند (برو این کار را بکن . پدر ما را در آورد.) ظاهرا خیلی تردید کردم چون میستر فریاد کنان گفت:
- همین حالا !
با رودلف تماس گرفتم که او هم مردد بود و من سر او داد کشیدم و دستور دادم:
- همه را به اینجا فاکس کن ، فقط مال سال گذشته را.
به دستگاه فاکس که گوشه ای بود به مدت 15 دقیقه خیره شدیم و در نگرانی به سر بردیم . می ترسیدیم اگر نتایج دیر به دست میستر می رسید ما را اعدام کند.
فصل دوم:
من که نماینده تازه منتخب گروه بودم جایی نشستم که میستر با اسلحه به من نشان داد فاکس ها را آوردم. دوستانم دو ساعت بود که پشت به دیوار و متصل به یکدیگر ایستاده بودند و نمی توانستند تکان بخورند و کم کم لنگ می زدند و خسته می شدند، ولی ناراحتی آنها کم کم افزایش می یافت. او به من گفت:
- اول تو اسمت چیست ؟
من جواب دادم:
- مایک بروک، خوشحالم شما را می بینم.
- پارسال چقدر پول در آوردی ؟