2
آقای رنیت با عجز گفت: «هه، هه»
رو گفت: «همین مرا بیشتر عصبانی می کند. اینکه بیایند مرا برای این کار انتخاب کنند. چقدر تازه کار هستند.»
آقای رنیت با لبخند آمیخته به بدبختی و پر آب دهان پرسید: «شما قاتل حرفه ای هستید؟»
رو گفت: «بله. یعنی اگر دو سال آزگار فکرش را کردن و تقریبا هر شب خوابش را دیدن و بالاخره دارو را از کشو باز در آوردن و به خورد کسی دادن آدم را قاتل کند... و بعد چند روز متوالی روی صندلی متهمین نشستن و قاضی را برانداز کردن که در چه فکری است و یکایک افراد هیئت منصفه را پاییدن که آن ها چه خیالی دارند... یک زن عینکی جزو هیئت منصفه باشد که چترش را از دستش نگذارد و بعد به زندان بازگشتن و دلداری زندانیان را شنیدن و در تمام مدت در این فکر بودن که اگر در روی زمین عدالتی در کار باشد، هیئت منصفه غیر از حکم محکومیت...»
آقای رنیت گفت: «ببخشید، یک دقیقه صبر کنید. مثل اینکه صدای کارمند من از آن اتاق...» به یک خیز از پشت میزش بیرون آمد و با چستی و چالاکی حیرت آوری از پشت صندلی رو به اتاق مجاور رفت.
رو، دستهایش را میان زانوان گرفته نشسته بود و می کوشید زمام مغز و زبانش را مجددا به دست گیرد « خدایا نگهبانی بر
آقای رنیت با عجز گفت: «هه، هه»
رو گفت: «همین مرا بیشتر عصبانی می کند. اینکه بیایند مرا برای این کار انتخاب کنند. چقدر تازه کار هستند.»
آقای رنیت با لبخند آمیخته به بدبختی و پر آب دهان پرسید: «شما قاتل حرفه ای هستید؟»
رو گفت: «بله. یعنی اگر دو سال آزگار فکرش را کردن و تقریبا هر شب خوابش را دیدن و بالاخره دارو را از کشو باز در آوردن و به خورد کسی دادن آدم را قاتل کند... و بعد چند روز متوالی روی صندلی متهمین نشستن و قاضی را برانداز کردن که در چه فکری است و یکایک افراد هیئت منصفه را پاییدن که آن ها چه خیالی دارند... یک زن عینکی جزو هیئت منصفه باشد که چترش را از دستش نگذارد و بعد به زندان بازگشتن و دلداری زندانیان را شنیدن و در تمام مدت در این فکر بودن که اگر در روی زمین عدالتی در کار باشد، هیئت منصفه غیر از حکم محکومیت...»
آقای رنیت گفت: «ببخشید، یک دقیقه صبر کنید. مثل اینکه صدای کارمند من از آن اتاق...» به یک خیز از پشت میزش بیرون آمد و با چستی و چالاکی حیرت آوری از پشت صندلی رو به اتاق مجاور رفت.
رو، دستهایش را میان زانوان گرفته نشسته بود و می کوشید زمام مغز و زبانش را مجددا به دست گیرد « خدایا نگهبانی بر