نام کتاب: وزارت ترس
1

در هر گاردن پارتی چیزی بود که *«آرتور رو»* را جذب می کرد، بدون آن که مقاومتی از او برآید و او را مانند قربانی بی پناهی به گیر غوغای آهنگ نوازان و چکاچاک گوی های چو بین که به نارگیل ها می خورد می افکند. البته امسال نارگیلی در کار نبود چون جنگ شده بود: این هم از شکاف های بد ریخت میان خانه های بلومز بری آشکار می شد. از آن جمله بخاری پهنی که تا نیمه دیوار بالا آمده بود مثل تصویر بخاری بر دیوار خانه عروسک ارزان قیمت و مقداری هم آینه و کاغذ دیواری سبز و از گوشه بعد از ظهر خوش آفتاب صدای شیشه ای که روی آن پارچه می کشیدند مثل آوای تناسای دریا بر ساحل ریگزار. از این که بگذریم میدان با آن پرچم های ملل آزاد و توده ای از پارچه های رنگین که ظاهرا کسی آن ها را از جشن پیش نگهداری کرده بود هیچ عیبی نداشت.
آرتور رو با حسرت از بالای نرده ها نگاه می کرد - هنوز نرده ها را بر نچیده بودند. جشن، آرتور رو را مثل دنیای معصوم کودکان به خود می خواند: چون در کودکی هر جشنی با باغ های کلیسا و دختران سفید پوش و بوی پرچین های علف دار و رها بودن از هرگونه خطر آمیخته بود. آرتور رو هیچ در پی آن نبود که بر این گونه راههای ساده لوحانه پول در آوردن برای هدف معین بخندد.
Arthur Rowe

صفحه 1 از 279