«نخیر.» چرا، تو رو خدا بیا که من به نظرش مهم بیام.» خیلی خوب. پس صبر کن خودم رو بشورم.« باشه، خودت رو بشور و بیا.» من خودم را شستم، سرم را بروس زدم و راه افتادیم.
رینالدی گفت: «صبر کن ببینم. چه طوره یه گیلاسی بزنیم؟» چمدانش را باز کرد و یک شیشه بیرون آورد.
گفتم: «استرگا نخوریم.» | «استرگا نیست. گراپا است.»
خیلی خوب» | دو لیوان ریخت. لیوانها را به هم زدیم. عرق گراپا خیلی خوب بود.
باز هم؟»
گفتم: «بریز.» لیوان دوم را هم خوردیم. رینالدی شیشه را کنار گذاشت و از پلکان پایین رفتیم. موقع راه رفتن توی شهر هوا گرم بود ولی آفتاب کم کم داشت غروب می کرد و خیلی خوش بود. بیمارستان انگلیسیها ویلای بزرگی بود که آلمانی ها پیش از جنگ ساخته بودند. میس بارکلی توی باغ بود. یک پرستار دیگر هم با او بود. اونیفورم سفیدشان را از لای درخت ها دیدیم و به سوی شان رفتیم. رینالدی سلام داد. من هم سلام دادم ولی آهسته تر.
میس بارکلی گفت: «حال شما چه طوره؟ شما که ایتالیایی نیستید،
بله؟
«اوه، نه.) رینالدی با پرستار دیگر حرف می زد. داشتند می خندیدند. چه قدر عجیبه که شما توی ارتش ایتالیا هستین.»
رینالدی گفت: «صبر کن ببینم. چه طوره یه گیلاسی بزنیم؟» چمدانش را باز کرد و یک شیشه بیرون آورد.
گفتم: «استرگا نخوریم.» | «استرگا نیست. گراپا است.»
خیلی خوب» | دو لیوان ریخت. لیوانها را به هم زدیم. عرق گراپا خیلی خوب بود.
باز هم؟»
گفتم: «بریز.» لیوان دوم را هم خوردیم. رینالدی شیشه را کنار گذاشت و از پلکان پایین رفتیم. موقع راه رفتن توی شهر هوا گرم بود ولی آفتاب کم کم داشت غروب می کرد و خیلی خوش بود. بیمارستان انگلیسیها ویلای بزرگی بود که آلمانی ها پیش از جنگ ساخته بودند. میس بارکلی توی باغ بود. یک پرستار دیگر هم با او بود. اونیفورم سفیدشان را از لای درخت ها دیدیم و به سوی شان رفتیم. رینالدی سلام داد. من هم سلام دادم ولی آهسته تر.
میس بارکلی گفت: «حال شما چه طوره؟ شما که ایتالیایی نیستید،
بله؟
«اوه، نه.) رینالدی با پرستار دیگر حرف می زد. داشتند می خندیدند. چه قدر عجیبه که شما توی ارتش ایتالیا هستین.»