نام کتاب: وداع با اسلحه
«کجا؟» میلان، فلورانس، رم، ناپل...) «خوب بسه دیگه. راستش رو بگو ببینم، کدامش بهتر از همه بود؟» میلان.»
برای این که این اولیش بوده. خوب دختره رو کجا تور زدی؟ توی گووا؟ چه طوری بود؟ یالا فورا همه رو برام تعریف کن. شب خوابیدی؟ »
«آره.»
« این که چیزی نیست. اینجا ما حالا تیکه های خوشگل حسابی داریم؛ تیکه های تازه که تا حالا جبهه نیومده بودند.»
«آفرین» |
باور نمی کنی؟ همین امروز بعد از ظهر می ریم می بینی. تازه، تو شهر هم دخترای خوشگل انگلیسی داریم. من فعلا میس بارکلی رو دوست دارم. تو رو با خودم می برم دیدنش. احتمال داره با میس بارکلی ازدواج کنم.»
«من باید خودم رو بشورم بعد هم گزارش بدم. این موقع کسی سرکار نیست؟»
از وقتی که تو رفتی ما هیچ کاری نداریم غیر از سرمازدگی و یرقان و زخم های عمدی و سینه پهلو و انواع و اقسام شانکر نرم و زبر. هر هفته یه نفر با ترکش و صخره های کوه زخمی می شه. زخمی حسابی کم داریم. هفته آینده جنگ دوباره شروع می شه. یعنی این طور میگن. به نظر تو خوبه من با میس بارکلی ازدواج کنم . البته بعد از جنگ؟»
گفتم: «کاملا» و لگن را پر از آب کردم.
رینالدی گفت: «امشب همه چیز رو برام تعریف میکنی. حالا باید دوباره بخوابم که وقتی میرم پیش میس بارکلی تر و تازه و خوشگل باشم.»

صفحه 12 از 395