نام کتاب: وانمود کن او را نمی بینی
3

لیسی با امید به اینکه بخت یارش باشد، راس ساعت شش به ایزابل وارینگ زنگ زد و وقتی احساس کرد او آرام تر شده است. خیالش راحت شد.
ایزابل گفت:
- لیسی، بیا اینجا تا با هم حرف بزنیم. حتی اگر این معامله به هم بخورد، من الان نمی توانم از این آپارتمان دل بکنم. چیزی در یادداشت های هیثر هست که می تواند مطلب قابل
ملاحظه ای را ثابت کند.
- ساعت هفت آنجا خواهم بود
- لطف میکنی. میخواهم چیزی را که پیدا کرده ام به تو نشان دهم. بعدا متوجه منظورم میشوی. خودت بیا بالا. من در اتاق نشیمن طبقه ی بالا هستم.
ریک پارکر که از مقابل دفتر لیسی میگذشت، متوجه حالت ناخوشایند چهره ی او شد، وارد شد و پرسید:
- مشکلی پیش آمده؟
- مشکلی بزرگ. (و سپس در مورد رفتار عجیب ایزابل وارینگ و احتمال از دست دادن مشتری آپارتمان حرف زد).

صفحه 31 از 366