نام کتاب: وانمود کن او را نمی بینی
میکنم. تجربه ی تلخی را از سر گذرانده. حالش خوب میشود. شماره ی تلفن خودتان را بدهید تا بعدا به شما زنگ بزنم.
- من در یکی از آپارتمان های *والدورف تاورز* اقامت دارم. آنجا متعلق به شرکت کلر_رولاند_اسمیت است.
آنان بلند شدند تا بروند. لیسی به او قول داد:
- نگران نباشید. درست میشود حالا می بینید.
مرد لبخندی مهربان و مطمئن زد:
- حتما درست میشود من همه چیز را به شما میسپارم خانم فارل۔
سپس کالدول آپارتمان را ترک کرده قدم زنان از خیابان ۷۰ به سوی جنوب پارک مرکزی رفت، بسرعت خود را به تلفنی عمومی رساند و وقتی ارتباط تلفنی برقرار شد، گفت:
- حق با تو بود او یادداشت ها را پیدا کرده. در همان پوشه ی چرمی است، همان که توصیفش را کرده بودی. ظاهرا از فروش خانه منصرف شده. البته قرار است امشب دلال بنگاه به سراغش برود و با او صحبت کند.
سپس چند لحظه ای فقط گوش کرد و گفت:
- خودم ترتیب کارها را میدهم
و بعد گوشی را گذاشت.
آنگاه *ساندی ساوارانو*، مردی که خود را کورتیس کالدول معرفی کرده بود به بار رفت و اسکاچ سفارش داد.
*Woldorf Towers<br />*Sandy Savarano

صفحه 30 از 366