بتوانم ثابت کنم کسی می خواسته او را از سر راهش بردارد. حالا نمی توانم بیشتر توضیح بدهم. فردا با هم حرف می زنیم.
لیسی در حال گوش کردن، سرش را تکان داد. سپس بدون هیچ انگیزه ای پیغام گیر را خاموش کرد و حتی زنگ تلفن را هم بست. دلش نمیخواست بداند چه کسانی با او تماس میگیرند. دوست داشت تمام شب را به خودش بپردازد. شبی آرام، یک ساندویچ، یک لیوان نوشابه، و یک کتاب. لیسی پیش خود گفت:
حالا به اش رسیدم!
***
صبح روز بعد، بمحض اینکه لیسی به دفتر کارش وارد شد، تاوان خاموش کردن پیغام گیر تلفن را پرداخت. ابتدا مادرش زنگ زد و بعد هم کیت تا حال او را بپرسند، چون شب قبل هر چه زنگ زده بودند کسی جواب تلفن را نداده بود وقتی سعی میکرد خواهرش را مطمئن کند که حالش خوب است، ریک در آستانه ی در حاضر شد. بشدت دلخور بود.
- ایزابل وارینگ میخواهد با تو حرف بزند. تلفنش را به اتاق من وصل کرده اند.
لیسی به خواهرش گفت که کاری برایش پیش آمده و باید برود. سپس گوشی را گذاشت و به اتاق ریک رفت.
- ایزابل، متأسفم که دیشب نتوانستم با تو تماس بگیرم.
- اشکالی ندارد. به هر حال نمی توانستم تلفنی باهات حرف بزنم. امروز کسی را برای نشان دادن آپارتمان می آوری؟
- تا حالا که کسی تقاضایی نداده.
لیسی در حال گوش کردن، سرش را تکان داد. سپس بدون هیچ انگیزه ای پیغام گیر را خاموش کرد و حتی زنگ تلفن را هم بست. دلش نمیخواست بداند چه کسانی با او تماس میگیرند. دوست داشت تمام شب را به خودش بپردازد. شبی آرام، یک ساندویچ، یک لیوان نوشابه، و یک کتاب. لیسی پیش خود گفت:
حالا به اش رسیدم!
***
صبح روز بعد، بمحض اینکه لیسی به دفتر کارش وارد شد، تاوان خاموش کردن پیغام گیر تلفن را پرداخت. ابتدا مادرش زنگ زد و بعد هم کیت تا حال او را بپرسند، چون شب قبل هر چه زنگ زده بودند کسی جواب تلفن را نداده بود وقتی سعی میکرد خواهرش را مطمئن کند که حالش خوب است، ریک در آستانه ی در حاضر شد. بشدت دلخور بود.
- ایزابل وارینگ میخواهد با تو حرف بزند. تلفنش را به اتاق من وصل کرده اند.
لیسی به خواهرش گفت که کاری برایش پیش آمده و باید برود. سپس گوشی را گذاشت و به اتاق ریک رفت.
- ایزابل، متأسفم که دیشب نتوانستم با تو تماس بگیرم.
- اشکالی ندارد. به هر حال نمی توانستم تلفنی باهات حرف بزنم. امروز کسی را برای نشان دادن آپارتمان می آوری؟
- تا حالا که کسی تقاضایی نداده.