هفته ی بعد از *روز کارگر* بود و زنگ مداوم تلفن های دفتر *پارکر و پارکر* به *لیسی* اعلام میکرد که بالاخره سکوت تابستانی سپری شده است. در ماه گذشته، کار شرکت تعاونی مانهاتان به گونه ای غیر عادی راکد بود، ولی حالا دوباره رونق گرفته بود.
لیسی به *ریک پارکر* که فنجان قهوه اش را روی میزش می گذاشت، رو کرد و گفت:
- حالا دیگر وقتش رسیده. از ماه ژوئن تا حالا حتی یک معامله ی درست و حسابی هم نداشتیم. هر کس را می دیدی، راهی *هامپتونز* یا *کیپ* بود. اما شکر خدا، حالا همه برگشته اند. من هم از ماه کم کاری لذت بردم، اما حالا وقتش رسیده دوباره کار را شروع کنیم.
سپس فنجان قهوه ی ریک را برداشت و گفت:
لیسی به *ریک پارکر* که فنجان قهوه اش را روی میزش می گذاشت، رو کرد و گفت:
- حالا دیگر وقتش رسیده. از ماه ژوئن تا حالا حتی یک معامله ی درست و حسابی هم نداشتیم. هر کس را می دیدی، راهی *هامپتونز* یا *کیپ* بود. اما شکر خدا، حالا همه برگشته اند. من هم از ماه کم کاری لذت بردم، اما حالا وقتش رسیده دوباره کار را شروع کنیم.
سپس فنجان قهوه ی ریک را برداشت و گفت:
*labor day،در امریکا روز کارگر اولین دوشنبه ی ماه سپتامبر است *Parker & Perker <br />*Lecey <br />*Rick Parker<br />*Hamptons <br />*cape