کار و زندگانی اش، ممکن است مورد بی مهری و حسد و غرض ورزی در داوری ها و حتی کینهی آشکار و پنهان ایشان قرار بگیرد. بنابراین در همین دوره ای که ما زندگی می کنیم، نویسندهی همگان وضعیتی سرگردان و بیگانه در این مثلث مردم -حکومت- روشن فکران، دارد. در حالی که با یک زاویهی این مثلث، یگانه است. و فاجعه هنگامی به اوج می رسد، که حکومت و برخی روشنفکران می کوشند میان تو و ذاتّت، شکاف بیشتر ایجاد کنند. در این میانه چه می ماند و چه باید کرد؟ راه، ساده و دشوار است. تو باید باور کنی که جدایی ات، ابدی نخواهد بود. تو باید بر باور خود در کار و طبعاً حرکت خود بایستی و به راه خود ادامه بدهی و بدانی که عاشق و معشوق روزی یکدیگر را در خواهند یافت، اگر عشقی در میانه باشد. تنها نقطه ی اتکایی که در این مثلث برای نویسنده وجود دارد، همانا عشق و باور او به راهی است که می رود و به کاری است که می کند. پس خوف جدایی موقت را باید تاب بیاورد و فریب قدرت و ذهنیت های بیمارگونه را نخورد. توقع خود را از مردم به حداقل برساند، قید دام گستری ها و خوش زبانی ها را بزند، و در عوض توقّع خود را از خود بالا ببرد. که نجات چنین نویسنده ای در کار و در باور به کار و باور به مخاطب نهایی است که در جای خود خواهد بود. پس در هیچ شرایطی روی نباید گردانید از زندگانی و در هیچ بندی گرفتار نباید شد!