کار و بلیط اتوبوس دادن؟»
« اوه، آره ژرژ، حالا یادم اومد که هر دو دستش را به تندی به دو جیب دو بر خود برد ، آرام گفت « ژرژ ... مال من نیس. باس گمش کرده باشم.» با نومیدی به زمین مینگریست.»
« اصلا پیش تو نبود که حرومزاده تنبل هردوش پیش منه. مگه میشه بذارم تو ورقه کار خودت را نیگه داری؟»
لنی آسایش یافت « من... من خیال کردم اونو توجییم گذاشتم. باز دستش به جیبش رفت.ژرژ به تندی به او نگریست. چی تو اون جیبت داری ؟. النی ، هوشیارانه گفت و هیچ چی تو جیبم نیس .»
«میدونم تو جیبت نیس . تو دستت گرفتی. تو دستت چیه قایمش می کنی ؟»
« ژرژ ، والاه، هیچ چی نیس.»
« بیا ، بدهش اینجا .»
النی دست بستهاش را از ژرژ دور کرد ، « ژرژ ، فقط یه موشه .»
«موش و موش زنده؟» و
«اوف ، اوف ، نه ، ژرژ موشه مرده . امومن نکشتمش.»
« اوه، آره ژرژ، حالا یادم اومد که هر دو دستش را به تندی به دو جیب دو بر خود برد ، آرام گفت « ژرژ ... مال من نیس. باس گمش کرده باشم.» با نومیدی به زمین مینگریست.»
« اصلا پیش تو نبود که حرومزاده تنبل هردوش پیش منه. مگه میشه بذارم تو ورقه کار خودت را نیگه داری؟»
لنی آسایش یافت « من... من خیال کردم اونو توجییم گذاشتم. باز دستش به جیبش رفت.ژرژ به تندی به او نگریست. چی تو اون جیبت داری ؟. النی ، هوشیارانه گفت و هیچ چی تو جیبم نیس .»
«میدونم تو جیبت نیس . تو دستت گرفتی. تو دستت چیه قایمش می کنی ؟»
« ژرژ ، والاه، هیچ چی نیس.»
« بیا ، بدهش اینجا .»
النی دست بستهاش را از ژرژ دور کرد ، « ژرژ ، فقط یه موشه .»
«موش و موش زنده؟» و
«اوف ، اوف ، نه ، ژرژ موشه مرده . امومن نکشتمش.»