ها و خدایا ، خداوندا . عجب حرومزاده احمقی هستی .»
لنی آرام گفت «یادم رفته . خواسم یادم نره ، والاهه به خدا می خواسم یادم نره ، ژرژ .»
« خیلی خوب - خیلی خوب بازم بهت میگم. من هیچ کار ندارم بکنم. فقط باس همه وقتم رو صرف یاد دادن به تو کنم ، اونوخ تو یادت بره ، باز من دوباره بگم .»
لنی گفت « هی خواسم ، هی خواسم ، اما هیچ فایده نداشت. ژرژ . من خرگوشا یادمه .»
« مرده شور خرگوشا رو ببره . تنها چیزی که یادت میمونه ، خرگوشاس خیله خوب ! حالا گوش کن اما این دفعه میباس یادت نره که اونوقت گرفتار می شیم . یادت میاد تو کثافتا، تو خیابان هو وارد نشسته بودی به تحت سیاه نیگا می کردی ؟»
چهره لنی ، با تبسمی شادان درخشان شد « آره ، ژرژ. اونو یادمه ... اما ... اونوقت چیکار کردیم ؟ یادمه که چن تا دختر اومدن و تو میگفتی ... تو میگفتی ...»
« مرده شور هر چی می گم ببره . یادت می آد دو تائیمون رفتیم به اداره مورای اندروی ، اونجا بهمون ورقه
لنی آرام گفت «یادم رفته . خواسم یادم نره ، والاهه به خدا می خواسم یادم نره ، ژرژ .»
« خیلی خوب - خیلی خوب بازم بهت میگم. من هیچ کار ندارم بکنم. فقط باس همه وقتم رو صرف یاد دادن به تو کنم ، اونوخ تو یادت بره ، باز من دوباره بگم .»
لنی گفت « هی خواسم ، هی خواسم ، اما هیچ فایده نداشت. ژرژ . من خرگوشا یادمه .»
« مرده شور خرگوشا رو ببره . تنها چیزی که یادت میمونه ، خرگوشاس خیله خوب ! حالا گوش کن اما این دفعه میباس یادت نره که اونوقت گرفتار می شیم . یادت میاد تو کثافتا، تو خیابان هو وارد نشسته بودی به تحت سیاه نیگا می کردی ؟»
چهره لنی ، با تبسمی شادان درخشان شد « آره ، ژرژ. اونو یادمه ... اما ... اونوقت چیکار کردیم ؟ یادمه که چن تا دختر اومدن و تو میگفتی ... تو میگفتی ...»
« مرده شور هر چی می گم ببره . یادت می آد دو تائیمون رفتیم به اداره مورای اندروی ، اونجا بهمون ورقه