دندون داره ، مرده شور برده دار کورهم میشه . هیچ چی هم نمی تونه بخوره . اندی بهش شیر میده، هیچ چی نمی تونه بخوره.»
ژرژ با علاقه و دقت اسلیم را می نگریست . ناگهان صدای زنگ از بیرون شنیده شد. ابتدا ، آرام و اندک اندک تندو تند ترمی زد تا بالاخره صدای در هم آن به صدای یک زنگ تبدیل یافت . همچنان که ناگهان شروع شده بود ، ناگهان خاموش گردید.
کارلسون گفت ، « زنگ را هم زدن. »
از بیرون صدای عده ای مرد ، همچنان که میرفتند ، به گوش می رسید
اسلیم بامتانت و وقار برخاست .
«شماها بهتره تا چیزی هس ، بیاین بخورین. دو سه دقیقه دیگه هیچی نمی مونه. »
کارلسون قدمی عقب نهاد تا اسلیم پیش برود و سپس هردو از اطاق بیرون رفتند .
لنی، با هیجان مواظب ژرژ بود ژرژ ورقهایی را که در دست داشت روی هم توده کرد .
ژرژ با علاقه و دقت اسلیم را می نگریست . ناگهان صدای زنگ از بیرون شنیده شد. ابتدا ، آرام و اندک اندک تندو تند ترمی زد تا بالاخره صدای در هم آن به صدای یک زنگ تبدیل یافت . همچنان که ناگهان شروع شده بود ، ناگهان خاموش گردید.
کارلسون گفت ، « زنگ را هم زدن. »
از بیرون صدای عده ای مرد ، همچنان که میرفتند ، به گوش می رسید
اسلیم بامتانت و وقار برخاست .
«شماها بهتره تا چیزی هس ، بیاین بخورین. دو سه دقیقه دیگه هیچی نمی مونه. »
کارلسون قدمی عقب نهاد تا اسلیم پیش برود و سپس هردو از اطاق بیرون رفتند .
لنی، با هیجان مواظب ژرژ بود ژرژ ورقهایی را که در دست داشت روی هم توده کرد .