نام کتاب: موش ها و آدم ها
خوبیه . آدم خوبیم هس اما با هوش نیس . من خیلی وقته میشناسمش.»
اسلیم به ژرژ و از میان او به ماوراء می نگریست. گفت « آدمهایی که با هم سفر می کنن ، زیاد نیسن . من نمیدونم چرا گاس تو این دنیای هشل هف همه از هم می ترسن .»
ژرژ گفت «میدونی، آدم با یکی سفر کنه خیلی بهتره .»
مردی نیرومند و شکم گنده به آسایشگاه وارد شد . هنوز از نو موهای او آب میچکید . گفت ، « آهوی اسلیم، و بعد باز ایستاد و ژرژ و لنی را به نظاره گرفت .
اسلیم به طریق معرفی گفت « این دوتا تازه اومدن، مرد گنده گفت « خوش اومدین ، اسم من کارلسونه »
«اسم من، ژرژ میلتونه ، اسم این، لنی *اسماله* »
کارلسون از نو گفت « خوش اومدین ، اونقدام کوچیک نیس. »
به شوخی خود خندید، از نو گفت « اصلا کوچیک نیس . اسلیم، می‌خواستم ازت بپرسم ، ماده سگت چطوره؟ مثل این که امروز صب زیر واگونت نبود .»
اسمال در انگلیسی به معنای کوچک است

صفحه 58 از 180