می نگریست .
« نیگاکن، لنی! اینجور کارمون درس نشد.من می ترسم. تو حتما با این کورلی حرفت می شه . من اینجور آدمهارا خیلی دیدم. مث این بود که می خواس ترو دک کنه. خیال می کنه تو ازش ترسیدی . وحالا میخواد هروقت پابده ترو سیخوتک کنه .»
چشمان لنی مملو از وحشت بود. به سادگی گفت:
« من دردسر نمی خوام ، ژرژ نذار منو سیخونک کنه .»
ژرژ برخاست و به کنار تخت لنی رفت و روی آن نشسته و من از این ولدالزناها بدم میاد . خیلی از اینا دیدم. همینجور که پیرمرده میگه کورلی بی گدار به آب نمی زنه همیشه برندس.»
یک لحظه به فکر پرداخت .
«لنی ، اگه سر به سر تو گذاشت ، ما بایس در مونو بذاریم ، اینجا دیگه اشتباهی نکنی ها. پسر اربابه . لنی، نیگا کن . حواست باشه خودتو دور از اون بگیری . خوب ؟ باهاش هیچ حرف نزن . اگه اومده تو این اطاق ، تو برو او نور اطاق . لنی ، این کارو می کنی ؟»
« نیگاکن، لنی! اینجور کارمون درس نشد.من می ترسم. تو حتما با این کورلی حرفت می شه . من اینجور آدمهارا خیلی دیدم. مث این بود که می خواس ترو دک کنه. خیال می کنه تو ازش ترسیدی . وحالا میخواد هروقت پابده ترو سیخوتک کنه .»
چشمان لنی مملو از وحشت بود. به سادگی گفت:
« من دردسر نمی خوام ، ژرژ نذار منو سیخونک کنه .»
ژرژ برخاست و به کنار تخت لنی رفت و روی آن نشسته و من از این ولدالزناها بدم میاد . خیلی از اینا دیدم. همینجور که پیرمرده میگه کورلی بی گدار به آب نمی زنه همیشه برندس.»
یک لحظه به فکر پرداخت .
«لنی ، اگه سر به سر تو گذاشت ، ما بایس در مونو بذاریم ، اینجا دیگه اشتباهی نکنی ها. پسر اربابه . لنی، نیگا کن . حواست باشه خودتو دور از اون بگیری . خوب ؟ باهاش هیچ حرف نزن . اگه اومده تو این اطاق ، تو برو او نور اطاق . لنی ، این کارو می کنی ؟»