نام کتاب: موش ها و آدم ها
بگمونم سر به سرش گذاشتن خوب نباشه . فکرشو بکن ،
گاهی وقتی کورلی به یه آدم گنده می‌پره اونو از پا می‌ندازه. همه میگن کورلی چه فرزه . گاهی وقتی هم اینکار و می کنه خودش می‌خوره اونوقت همه می‌گن آدم گنده باس با هم قد خودش در بیفته، یه وقتیم میفتن به جون اون گندهه. به گمون من اینجور کار‌ها خوب نیس کورلی اصلا فرصت نمیده .»
ژرژ متوجه در بود. با خوش بینی گفت «خب، بهتره بالنی در نیفته . لنی جنگی نیس، اما گردن کلفت و چابکه وهیچ قاعده و قانونیم سرش نمیشه .»
به کنار میز مربع رفت و روی یک جعبه نشست مقداری از او راق گنجفه را گرد آورد و آنها را بر زد
پیرمرد روی جعبه دیگری نشست.
«از اینایی که گفتم چیزی به کورلی نگین، ها. پدرمو در میاره به اهمیتی هم نمی ده هیچ وقتم درشو نمیذاره چونکه باباش اربابه .»
ژرژ ورق هارا بر زد و شروع به برگرداندن آنها کرد و یکایک را می نگریست و روی هم می‌انداخت و گفت: «این پسره ، کورلی، انگار که از اون تخم سگ‌هاشه . من آدمای

صفحه 44 از 180