ژرژ گفت « بلکی نخواد حرف بزنه ؟
کورلی بدن خود را چرخاند
«وقتی باهش حرف میزنن . باید جواب بده. تو چرا خود تو داخل معرکه می کنی؟»
ژرژ با برودت گفت «ما با هم سفر می کنیم .»
« آها ، پس اینجوره .»
ژرژ ، آرام و بیحرکت مانده بود. «آره ، اینجوره .»
النی نومیدانه به ژرژ می نگریست تا دستور بگیرد .
«تو نمیذاری گندهه حرف بزنه ، آره؟»
«اگر بخواد چیزی بگه می تونه با شما حرف بزنه .»
و آهسته با سر اشاره ای به لنی کرد. النی به ملایمت گفت «ما تازه رسیدیم .»
کورلی مبارز طلبانه به او نگریست.
«خب، دفعه دیگه وقتی باهت حرف زدن جواب بده .»
برگشت و از اطاق بیرون رفت ، و آرنجهایش هنوز اندکی خمیده بود
ژرژ مواظب بود تا او بیرون رفت ، و سپس رو به پیر
کورلی بدن خود را چرخاند
«وقتی باهش حرف میزنن . باید جواب بده. تو چرا خود تو داخل معرکه می کنی؟»
ژرژ با برودت گفت «ما با هم سفر می کنیم .»
« آها ، پس اینجوره .»
ژرژ ، آرام و بیحرکت مانده بود. «آره ، اینجوره .»
النی نومیدانه به ژرژ می نگریست تا دستور بگیرد .
«تو نمیذاری گندهه حرف بزنه ، آره؟»
«اگر بخواد چیزی بگه می تونه با شما حرف بزنه .»
و آهسته با سر اشاره ای به لنی کرد. النی به ملایمت گفت «ما تازه رسیدیم .»
کورلی مبارز طلبانه به او نگریست.
«خب، دفعه دیگه وقتی باهت حرف زدن جواب بده .»
برگشت و از اطاق بیرون رفت ، و آرنجهایش هنوز اندکی خمیده بود
ژرژ مواظب بود تا او بیرون رفت ، و سپس رو به پیر