گفت «خیالم میرسه که ارباب یه دقیقه دیگه بیاد. صب شما نبودین اوقاتش تلخ شد ما داشتیم ناشتائی می خوردیم که اومد تو گفت «این آدمای تازه کدوم گورن ؟ » پدر مهتر را هم در آورد. »
ژرژ یک چین بسترش را صاف کرد و نشست . « پدر مهتر رو در آورد؟»
«آره. میدونی مهتره کاکا سیاس .»
«کاکاسیا ، ها ؟»
«آره ، آدم خوبیم هس . کمرش از اسب لگد خورده شکسته، ارباب هر وقت اوقاتش تلخه پدر اونو در می آره. اما مهتره اهمیتی نمی ده . خیلی چیز میخونه . تو اطاقش کتاب داره .»
ژرژ پرسید « ارباب چه جور آدمیه ؟»
« خوب اونم آدم خوبیه. بعضی وقتا اوقاتش تلخ میشه ، اما آدم خوبیه بهت بگم . میدونی عید تولد مسیح چکار کرد؟ به مشک شراب آورد اینجا گفت بچهها خوب بخورین، کریسماس سالی یه دفعه میاد.»
«چه کارها و یه مشک ؟»
« آره. بخدا . خیلی خوش گذروندیم . اونشب سیاهه را
ژرژ یک چین بسترش را صاف کرد و نشست . « پدر مهتر رو در آورد؟»
«آره. میدونی مهتره کاکا سیاس .»
«کاکاسیا ، ها ؟»
«آره ، آدم خوبیم هس . کمرش از اسب لگد خورده شکسته، ارباب هر وقت اوقاتش تلخه پدر اونو در می آره. اما مهتره اهمیتی نمی ده . خیلی چیز میخونه . تو اطاقش کتاب داره .»
ژرژ پرسید « ارباب چه جور آدمیه ؟»
« خوب اونم آدم خوبیه. بعضی وقتا اوقاتش تلخ میشه ، اما آدم خوبیه بهت بگم . میدونی عید تولد مسیح چکار کرد؟ به مشک شراب آورد اینجا گفت بچهها خوب بخورین، کریسماس سالی یه دفعه میاد.»
«چه کارها و یه مشک ؟»
« آره. بخدا . خیلی خوش گذروندیم . اونشب سیاهه را