بگیری ، میتونی ؟ آبادی یه رب میل او نور تره . راس رودخونه.»
لنی گفت« میدونم .»
«خب ، نیگا کن . لنی ، اگه بازم یه گرفتاری واسه خودت درس کردی ! می خوام بیای اینجا تو جاروا قایم بشی »
و توی جاروا قایم بشم .»
« توی جاروا قایم بشی تا من بیام سراغت ، یعنی یادت نمیره ؟»
« ژرژ ، نه ، نمیره . تو جارواقایم میشم تا تو بیای .»
« اما تو نباس دیگه گرفتاری درس کنی ، چونکه اگه بکنی دیگه نمیذارم دس به خرگوشا بزنی.» قوطی خالی خود را میان جاروبها پرتاب کرد .
«ژرژ ، من دیگه گرفتاری درس نمیکنم . من هیچ چی نمیگم ».
«خیلی خوب ، مفرشتو بیار کنار آتیش به اینجا خوب میشه خوابید. بالا سرمون رو تماشا می کنیم . دیگه آتیش درس نکن . اینم میذاریم خاموش بشه .»
لنی گفت« میدونم .»
«خب ، نیگا کن . لنی ، اگه بازم یه گرفتاری واسه خودت درس کردی ! می خوام بیای اینجا تو جاروا قایم بشی »
و توی جاروا قایم بشم .»
« توی جاروا قایم بشی تا من بیام سراغت ، یعنی یادت نمیره ؟»
« ژرژ ، نه ، نمیره . تو جارواقایم میشم تا تو بیای .»
« اما تو نباس دیگه گرفتاری درس کنی ، چونکه اگه بکنی دیگه نمیذارم دس به خرگوشا بزنی.» قوطی خالی خود را میان جاروبها پرتاب کرد .
«ژرژ ، من دیگه گرفتاری درس نمیکنم . من هیچ چی نمیگم ».
«خیلی خوب ، مفرشتو بیار کنار آتیش به اینجا خوب میشه خوابید. بالا سرمون رو تماشا می کنیم . دیگه آتیش درس نکن . اینم میذاریم خاموش بشه .»