بدزده .»
ژرژ گفت. «لنی من میخوام تو با من بمونی . والاهه، اگر تو تنها باشی، یکی ممکنه ترا جای یک گرگ بکشه، نه ، تو با من بمون .خاله کلارات خوشش نمیاد که تو تنها زندگی کنی، اگر چه که مرده .»
لنی مکارانه گفت : «بگو ببینم . از همونا که انوقتا میگفتی.»
«چی بهت بگم ؟»
«از خرگوشا.»
ژرژ بشکن زد «ها، بیا که نباید کلاه سرم بیذاری . »
لنی التماس می کرد. « یالا ، ژرژ . بگو دیگه، ژرژ ، خواهش می کنم مثل اون وقتا.»
«تو از اون کیف می کنی ، آره؟ خیلی خب، واست میگم، اونوقت شاممونو می خوریم ...»
صدای ژرژ آرا متر شد . کلماتی را که می گفت چنان آهنگدار بود که گوئی آنهارا چندین بار تکرار کرده است :
« آدمائی مثل ما، که توی دهات کار می کنن، از همه مردم دنیا تنهاترن. هیچ طایفه ندارن . مال هیچ جا نیستن
ژرژ گفت. «لنی من میخوام تو با من بمونی . والاهه، اگر تو تنها باشی، یکی ممکنه ترا جای یک گرگ بکشه، نه ، تو با من بمون .خاله کلارات خوشش نمیاد که تو تنها زندگی کنی، اگر چه که مرده .»
لنی مکارانه گفت : «بگو ببینم . از همونا که انوقتا میگفتی.»
«چی بهت بگم ؟»
«از خرگوشا.»
ژرژ بشکن زد «ها، بیا که نباید کلاه سرم بیذاری . »
لنی التماس می کرد. « یالا ، ژرژ . بگو دیگه، ژرژ ، خواهش می کنم مثل اون وقتا.»
«تو از اون کیف می کنی ، آره؟ خیلی خب، واست میگم، اونوقت شاممونو می خوریم ...»
صدای ژرژ آرا متر شد . کلماتی را که می گفت چنان آهنگدار بود که گوئی آنهارا چندین بار تکرار کرده است :
« آدمائی مثل ما، که توی دهات کار می کنن، از همه مردم دنیا تنهاترن. هیچ طایفه ندارن . مال هیچ جا نیستن