نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
* عبادت شبانه *

حکایت دیگری از گلستان سعدی

یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می کردم و شب را با عبادت به سر می آوردم، در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن می خواندم ولی گروهی در کنار ما خوابیده بودند. حتی بامداد برای نماز صبح برنخواستند.
به پدرم گفتم:
از این خفتگان یک نفر برخاست تا دو رکعت نماز به جای آورد؟ به گونه ای در خواب غفلت فرو رفته اند که گویی نخوابیده‌اند، بلکه مرده‌اند.
پدرم به من گفت:
جان پدر تو نیز اگر خواب باشی بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایی و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازی.
این حکایت ساده شده متن اصلی گلستان است. (باب دوم در اخلاق درویشان)

صفحه 7 از 98