نام کتاب: قلعه حیوانات
«بنابراین رفقا! آیا مثل روز روشن نیست که تمام نکبت این زندگی ما از ظلم بشری سرچشمه گرفته باشد؟ بشر را از میان بردارید و مالک دسترنج خود شوید. فقط از آن پس می توانیم آزاد و ثروتمند گردیم. چه باید بکنیم؟ بسیار ساده است باید شب و روز، از لحاظ جسمی و روحی برای انقراض نسل بشر تلاش کنیم.
رفقا؛ پیامی که من برای شما آورده ام انقلاب است!
من نمیدانم این انقلاب کی عملی خواهد شد، شاید ظرف یک هفته شاید پس از یک سال، اما به همان اطمینانی که این کاه را زیر پای خود می بینم قطع و یقین دارم که دیر یا زود عدالت اجرا خواهد شد. رفقا این مطلب را در بقیه عمر کوتاهتان مدنظر داشته باشید و از آن واجبتر اینکه این پیام را به کسانی که پس از شما پا به عرصه گیتی می‌گذارند برسانید تا نسلهای آینده تا روز پیروزی به تلاش ادامه دهند.»
«رفقا به یاد داشته باشید که هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود، هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد. هیچ گاه به کسانی که می گویند انسان و حیوان مشترک المنافعند و یا ترقی یکی وابسته به پیشرفت دیگری است اعتماد نکنید. این حرفها دروغ محض است. بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد. در این مبارزه باید بین ما حیوانات رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد. بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند.»
در این هنگام اغتشاش عجیبی ایجاد شد. وقتی که میجر گرم سخنرانی بود چهار موش صحرایی از سوراخهای خود بیرون خزیده بودند و چمباته زده و مشغول گوش دادن به سخنرانی بودند چشم سگها ناگهان به آنها افتاده بود و اگر جانی به سلامت در بردند صرفا در اثر فرار سریع آنها به سوراخهایشان بود. میجر پاچه خود را بعنوان سکوت بلند کرد.
گفت: «رفقا، در این جا نکته ای است که باید روشن شود و آن اینکه حیوانات غیر اهلی از قبیل موش و خرگوش در دشمنی دوستانند یا در دشمنی با آنها؟ بیایید رای بگیریم.
من پیشنهاد می کنم که موضوع آیا موشها در زمره دوستان هستند در جلسه مطرح و

صفحه 5 از 85