چنین شروع کرد.
«رفقا، همه راجع به خواب عجیبی که شب قبل دیده ام شنیده اید. راجع به خود خواب بعد صحبت می کنم. مطلب دیگری است که باید قبلا بگویم. فکر نمی کنم، رفقا، که من بیش از چند ماهی بین شما باشم و حس می کنم موظفم تجاربی را که به دست آورده ام پیش از مرگ با شما در میان بگذارم. من عمر درازی کرده ام و در طویله مجال بسیاری برای تفکر داشته ام، و تصور می کنم می توانم ادعا کنم که به اندازه هر حیوان زنده ای به ماهیت زندگی در این عرصه دنیا آشنایی دارم. در این زمینه است که می خواهم با شما صحبت کنم.»
«رفقا، ماهیت زندگی از چه قرار است؟ باید اقرار کرد که حیات ما کوتاه است ، پرمشقت است و نکبت بار است. به دنیا می آییم، جز قوت لایموتی نداریم و از بین ما آنها که قادر به کاریم تا آخرین رمق به کار گمارده می شویم، و به مجردی که از توان بیفتیم با بیرحمی تمام قربانی می شویم.»
«هیچ حیوانی در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از یک سالگی به بالا نچشیده است. هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست. زندگی یک حیوان فقر و بردگی است: این حقیقتی است غیر قابل انکار.»
«آیا چنین وضعی در واقع لازمه نظام طبیعت است ؟ آیا این به این دلیل است که این سرزمین آنقدر فقیر است که نمی تواند به ساکنینش زندگی مرفهی عطا کند؟ رفقا نه، هزار مرتبه نه! خاک انگلستان حاصلخیز و آب و هوایش مساعد است و استعداد تهیه مواد غذایی فراوان برای تعدادی خیلی بیش از حیواناتی که اکنون در آن ساکنند دارد. همین مزرعه ما میتواند از دوازده اسب، بیست گاو و صدها گوسفند نگاهداری و پذیرایی کند، طوری که همه آنان در رفاه به سر ببرند، چنان رفاهی که تصور آن هم در حال حاضر از ما دور است . پس چطور است که ما با این نکبت زندگی می کنیم؟ علتش این است که تقریبا تمام دسترنج کار ما به دست بشر ربوده میشود. آری رفقا جواب تمام مسایل حیاتی ما در یک نکته نهفته است و این نکته به یک کلمه بشر خلاصه می شود. بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید، ریشه
«رفقا، همه راجع به خواب عجیبی که شب قبل دیده ام شنیده اید. راجع به خود خواب بعد صحبت می کنم. مطلب دیگری است که باید قبلا بگویم. فکر نمی کنم، رفقا، که من بیش از چند ماهی بین شما باشم و حس می کنم موظفم تجاربی را که به دست آورده ام پیش از مرگ با شما در میان بگذارم. من عمر درازی کرده ام و در طویله مجال بسیاری برای تفکر داشته ام، و تصور می کنم می توانم ادعا کنم که به اندازه هر حیوان زنده ای به ماهیت زندگی در این عرصه دنیا آشنایی دارم. در این زمینه است که می خواهم با شما صحبت کنم.»
«رفقا، ماهیت زندگی از چه قرار است؟ باید اقرار کرد که حیات ما کوتاه است ، پرمشقت است و نکبت بار است. به دنیا می آییم، جز قوت لایموتی نداریم و از بین ما آنها که قادر به کاریم تا آخرین رمق به کار گمارده می شویم، و به مجردی که از توان بیفتیم با بیرحمی تمام قربانی می شویم.»
«هیچ حیوانی در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از یک سالگی به بالا نچشیده است. هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست. زندگی یک حیوان فقر و بردگی است: این حقیقتی است غیر قابل انکار.»
«آیا چنین وضعی در واقع لازمه نظام طبیعت است ؟ آیا این به این دلیل است که این سرزمین آنقدر فقیر است که نمی تواند به ساکنینش زندگی مرفهی عطا کند؟ رفقا نه، هزار مرتبه نه! خاک انگلستان حاصلخیز و آب و هوایش مساعد است و استعداد تهیه مواد غذایی فراوان برای تعدادی خیلی بیش از حیواناتی که اکنون در آن ساکنند دارد. همین مزرعه ما میتواند از دوازده اسب، بیست گاو و صدها گوسفند نگاهداری و پذیرایی کند، طوری که همه آنان در رفاه به سر ببرند، چنان رفاهی که تصور آن هم در حال حاضر از ما دور است . پس چطور است که ما با این نکبت زندگی می کنیم؟ علتش این است که تقریبا تمام دسترنج کار ما به دست بشر ربوده میشود. آری رفقا جواب تمام مسایل حیاتی ما در یک نکته نهفته است و این نکته به یک کلمه بشر خلاصه می شود. بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید، ریشه