نام کتاب: غرور و تعصب
«خیالت را ناراحت نکن، عزیزم، اگر بیست تا باشند حتما به دیدن همه شان می روم.»
آقای بنت معجون عجیبی از حاضر جوابی، طنز و کنایه، توداری و دمدمی مزاجی بود، طوری که بیست و سه سال زندگی مشترک هم کافی نبود تا همسرش به شخصیت او پی ببرد. اما فکر خانم بنت را راحت تر می شد خواند. زنی بود با درک و شعور نه چندان زیاد، سواد و معلومات کم، و خلق و خوی متغیر. وقتی از چیزی ناراضی بود فکر می کرد عصبی است. کار و بارش در زندگی این بود که دخترهایش را شوهر بدهد. تفریحش نیز دید و بازدید و کنجکاوی بود.

صفحه 4 از 431