پنداشتند. آن هم به خاطر این که به آنها دستور داد بر کف زمین کاشیای را که سیمان پشتش نبود، از جا درآورند. زیر کاشی، توی دفترچه حساب کهنه شماره های کلید رمز گاوصندوق یادداشت شده بود. پولی کم تر از انتظارشان در آنجا یافتند، ولی به هر حال برای خرج تشییع جنازه و سایر هزینه های جزئی کافی بود. دکتر اوربینو که می دانست نمی تواند خود را به موقع به کلیسای جامع برساند، گفت: «از وقتی عقل رس شده ام، این سومین یکشنبه ای است که نماز را از دست می دهم ولی خداوند خودش درک می کند.»
ترجیح داد چند دقیقه دیگر نیز آنجا بماند و مسائل جزئی دیگر را هم به اتمام برساند. از طرفی به سختی می توانست خونسرد بماند، چون بیصبرانه می خواست محتویات نامه را به گوش همسرش برساند.
به عهده گرفت پناهندگان بی شمار کارائیب را که در شهر سکونت داشتند شخصا مطلع کند تا اگر مایل باشند در تشییع جنازه و مجلس ترحیم مردی که در واقع محترمترین آنها محسوب می شد، شرکت و از او تجلیل کنند. خرما د سنت آمور مردی بسیار فعال و مثبت بود؛ گرچه بعد به وضوح ثابت شد تا چه حد مجبور شده بود بار سنگین نومیدی را به دوش بکشد. رفقای شطرنج باز او را هم خبر میکرد: از حرفه ای ترین شطرنج بازان تا کارگرهایی بی نام و نشان. و چند تن از آشنایان که احتمالا مایل بودند در مراسم سوگواری شرکت کنند. قبل از خواندن آن نامه تصمیم داشت خودش ترتیب همه کارها را بدهد و سرپرست امور باشد، ولی دیگر چندان اطمینانی نداشت. به هر حال خیال داشت یک تاج گل گاردنیا بفرستد. خدا را چه دیدی، شاید خرمیا دُ سنت آمور در لحظه آخر عمر توبه کرده بود. مراسم برای ساعت پنج بعداز ظهر تعیین شد که در ماه های گرم ساعت بسیار مناسبی بود. اگر قبل از آن به او احتیاجی
ترجیح داد چند دقیقه دیگر نیز آنجا بماند و مسائل جزئی دیگر را هم به اتمام برساند. از طرفی به سختی می توانست خونسرد بماند، چون بیصبرانه می خواست محتویات نامه را به گوش همسرش برساند.
به عهده گرفت پناهندگان بی شمار کارائیب را که در شهر سکونت داشتند شخصا مطلع کند تا اگر مایل باشند در تشییع جنازه و مجلس ترحیم مردی که در واقع محترمترین آنها محسوب می شد، شرکت و از او تجلیل کنند. خرما د سنت آمور مردی بسیار فعال و مثبت بود؛ گرچه بعد به وضوح ثابت شد تا چه حد مجبور شده بود بار سنگین نومیدی را به دوش بکشد. رفقای شطرنج باز او را هم خبر میکرد: از حرفه ای ترین شطرنج بازان تا کارگرهایی بی نام و نشان. و چند تن از آشنایان که احتمالا مایل بودند در مراسم سوگواری شرکت کنند. قبل از خواندن آن نامه تصمیم داشت خودش ترتیب همه کارها را بدهد و سرپرست امور باشد، ولی دیگر چندان اطمینانی نداشت. به هر حال خیال داشت یک تاج گل گاردنیا بفرستد. خدا را چه دیدی، شاید خرمیا دُ سنت آمور در لحظه آخر عمر توبه کرده بود. مراسم برای ساعت پنج بعداز ظهر تعیین شد که در ماه های گرم ساعت بسیار مناسبی بود. اگر قبل از آن به او احتیاجی