نام کتاب: عشق در زمان وبا
همراه اشیای خود جهان را ترک کنند.» برای رفتن به بستر از کسی تقاضای کمک نکرد و قبل از خوابیدن لقمه‌ای غذا به دهان نگذاشت. غم زده به خداوند التماس کرد تا همان شب در حین خواب بمیرد و به همین امید نیز پا به بستر گذاشت. سراپا لباس پوشیده، اما پابرهنه. بلافاصله خوابش برد. ولی در خواب می دانست که زنده است. می دانست که نیمی از تخت خالی است و مثل همیشه در سمت چپ تختخواب، بر پهلو خوابیده است. حس می کرد که جای وزنه دیگری که تراز برقرار می کرد خالی مانده است. در خواب فکر می کرد که دیگر هرگز موفق نخواهد شد این چنین بخوابد. در خواب شروع کرد به هق هق کردن. گریه کنان بدون آن که جابجا شود تا مدتی بعد از بانگ خروس در خواب باقی ماند. آفتابی نامطبوع بیدارش کرد، در صبح روزی بدون او. فقط آن وقت بود که متوجه شد بدون این که بمیرد مدتی طولانی خوابیده است و در خواب پیوسته هق هق کرده است. زار می زد چون می دید که در حین خواب بیشتر به فلورنتینو آریثا فکر کرده بود تا به شوهر مرده اش.

صفحه 85 از 536