عید پاک می پوشند. با یقه ای که نوک آن آهار زده و شق ایستاده بود. به جای کراوات پاپیون بسته بود. کلاه سیلندر هم به سر داشت. چتر را هم همراه داشت. نه تنها از روی عادت بلکه چون مطمئن بود که قبل از ساعت دوازده باران میگیرد. این را به دکتر اوربینو داثا هم خاطرنشان ساخت تا بلکه بتواند متقاعدش کند مراسم تشییع جنازه را جلو بیندازند. در واقع سعی خود را هم کردند چون فلورنتینو آریثا از خانوادهای بود که همه آنها صاحب کشتی بودند و خود او نیز مدیر شرکت کشتیرانی روی رودخانه تمام کارائیب بود و همین امر باعث می شد تا باور کنند که از هواشناسی چیزی سرش می شود. ولی موفق نشدند مقامات غیرنظامی و نظامی را با هم وفق بدهند. ادارات عمومی و سازمانهای خصوصی، ارکستر ارتشی و ارکستر دانشکده هنرهای زیبا، مدارس و انجمن های اخوت مذهبی، همه آنها سر ساعت یازده با هم توافق کرده بودند سرانجام تشییع جنازه ای که نوعی حادثه تاریخی به شمار می رفت، به خاطر رگباری شدید و ناگهانی پراکنده شد. فقط عده بسیار معدودی موفق شدند در آن باران سیل آسا در گل و شل خود را به مقبره خانوادگی برسانند، در حفاظ درختی بزرگ مال عهد استعمار اسپانیولی ها که از دیوار قبرستان همقدش بلندتر بود. در زیر همان درخت، در طرف دیگر دیوار، که قسمتی بود در نظر گرفته شده برای خودکشی کنندگان، بعدازظهر روز قبل پناهندگان کارائیبی خرمیا د سنت آمور را به خاک سپرده بودند، طبعا بنا بر تقاضای خود او همراه با سگش.
فلورنتینو آریثا یکی از معدود کسانی بود که تا آخر مراسم تدفین آنجا ماند. از شدت باران تا زیرشلواری اش خیس شده بود و پس از آن همه سال که مدام مواظب سلامتی خود بود و اغلب نیز افراط می کرد، وقتی به خانه اش رسید می ترسید مبادا ذات الریه بکند. دستور داد برایش یک
فلورنتینو آریثا یکی از معدود کسانی بود که تا آخر مراسم تدفین آنجا ماند. از شدت باران تا زیرشلواری اش خیس شده بود و پس از آن همه سال که مدام مواظب سلامتی خود بود و اغلب نیز افراط می کرد، وقتی به خانه اش رسید می ترسید مبادا ذات الریه بکند. دستور داد برایش یک