بیایند و تماشایش کنند. در این فروشگاه عظیم انواع و اقسام محصولات
خارجی به فروش می رساندند و در نتیجه تمام ساکنان شهر همیشه به آنجا سر میزدند. بعد آن را به نوبت به دیوارهای ادارات و مؤسسات مختلف آویختند تا مثلا از بنیانگذار خود بدان نحو تجلیل کرده باشند. بعد، با مراسم تشییع جنازه دیگری آن را در دانشکده هنرهای زیبا به دیوار زدند و چند سال بعد، خود همان شاگردان آن را از دیوار برداشتند و در میدان دانشگاه آتش زدند، چون برایشان سمبل سبک نقاشیای از مد افتاده بود که تن آنها از دیدنش به لرزه می افتاد.
فرمینا داثا از همان لحظات ابتدایی بیوه زنی نشان داد که برخلاف تصور شوهرش آنطورها هم دست و پا چلفتی نیست. مصممانه بر جای ماند و اجازه نداد مقامات عالی رتبه از آن جنازه سوء استفاده کنند. تقاضای تلگرافی شخص رئیس جمهور را نیز رد کرد که پیشنهاد کرده بود تابوت را برای تجلیل عمومی در سرسرای شهرداری مرکز استان بگذارند. و باز به همان طریق با درخواست اسقف اعظم نیز مخالفت کرد که شخصا از او تقاضا کرده بود تابوت را در معرض تماشای مردم در کلیسای جامع قرار دهند. فقط اجازه داد تابوت درست تا زمان پایان مراسم نماز در کلیسا بماند و بس. حتی دخالت پسر خود را نیز رد کرد که با آن همه تقاضا و درخواست های مختلف حسابی گیج شده بود. فرمینا داثا لجوجانه بر رسم و رسوم دهاتی وار خود پابرجا باقی ماند و حرف هیچ کس را گوش نداد. معتقد بود که مردگان فقط به خانواده خود تعلق دارند و مراسم ختم را باید در خانه برگزار کرد و با شیرینی سیب و قهوه تلخ از مردم پذیرایی کرد. البته این آزادی وجود داشت که هر کس دلش می خواست می توانست با دل راحت به خاطر آن مرحوم گریه و زاری کنند. اما او با عزاداری سنتی که نه شبانه روز به طول می انجامید مخالف بود. پس از
خارجی به فروش می رساندند و در نتیجه تمام ساکنان شهر همیشه به آنجا سر میزدند. بعد آن را به نوبت به دیوارهای ادارات و مؤسسات مختلف آویختند تا مثلا از بنیانگذار خود بدان نحو تجلیل کرده باشند. بعد، با مراسم تشییع جنازه دیگری آن را در دانشکده هنرهای زیبا به دیوار زدند و چند سال بعد، خود همان شاگردان آن را از دیوار برداشتند و در میدان دانشگاه آتش زدند، چون برایشان سمبل سبک نقاشیای از مد افتاده بود که تن آنها از دیدنش به لرزه می افتاد.
فرمینا داثا از همان لحظات ابتدایی بیوه زنی نشان داد که برخلاف تصور شوهرش آنطورها هم دست و پا چلفتی نیست. مصممانه بر جای ماند و اجازه نداد مقامات عالی رتبه از آن جنازه سوء استفاده کنند. تقاضای تلگرافی شخص رئیس جمهور را نیز رد کرد که پیشنهاد کرده بود تابوت را برای تجلیل عمومی در سرسرای شهرداری مرکز استان بگذارند. و باز به همان طریق با درخواست اسقف اعظم نیز مخالفت کرد که شخصا از او تقاضا کرده بود تابوت را در معرض تماشای مردم در کلیسای جامع قرار دهند. فقط اجازه داد تابوت درست تا زمان پایان مراسم نماز در کلیسا بماند و بس. حتی دخالت پسر خود را نیز رد کرد که با آن همه تقاضا و درخواست های مختلف حسابی گیج شده بود. فرمینا داثا لجوجانه بر رسم و رسوم دهاتی وار خود پابرجا باقی ماند و حرف هیچ کس را گوش نداد. معتقد بود که مردگان فقط به خانواده خود تعلق دارند و مراسم ختم را باید در خانه برگزار کرد و با شیرینی سیب و قهوه تلخ از مردم پذیرایی کرد. البته این آزادی وجود داشت که هر کس دلش می خواست می توانست با دل راحت به خاطر آن مرحوم گریه و زاری کنند. اما او با عزاداری سنتی که نه شبانه روز به طول می انجامید مخالف بود. پس از