نام کتاب: عشق در زمان وبا
رفت و آمد پیشخدمت‌های سیاهپوست رستوران دون سانچو که سینی در دست از لابلای میزها به اشکال عبور می کردند. از سینی ها بخار برمی خاست. دکتر اوربینو موفق شد در مغزش محفظه ای باز نگاه دارد و موسیقی را تا آخر برنامه گوش کند. حس تمرکز افکار او، سال به سال تحلیل می رفت، به مرحله ای که مجبور بود روی یک قطعه کاغذ حرکات مهره های شطرنج را یادداشت کند تا بداند چگونه باید جلو برود. با این حال هنوز می توانست مکالمه‌ای جدی را ادامه دهد و در همان حال کنسرت را هم به دقت گوش کند. البته هرگز به پای آن رفیق آلمانی خود در زمان اقامت در اتریش نمی رسید که رهبر ارکستر بود و همزمان هم به *تان هوی زر* گوش می داد و هم صفحات نت *دون جووانی* را می خواند. قطعه دوم برنامه «مرگ و دختری جوان» اثر شوبرت بود. به نظرش رسید که ساده و کمی نمایشی نواخته می شود. همان طور که داشت به اشکال در میان سر و صدای کارد و چنگال ها بدان گوش می‌داد، به جوانکی سرخ چهره خیره بود که با سر از دور سلامی محترمانه کرده بود. بدون شک آن جوان را در جایی دیده بود، ولی به خاطر نمی آورد در کجا. اغلب برایش پیش می آمد که اسامی مردم، حتی آشنایان را فراموش می کرد با این که آهنگی قدیمی را از یاد می برد. آن وقت تمام شب را بیدار می ماند و تا آن اسم را به یاد نمی‌آورد خوابش نمی‌برد. داشت به بی‌خوابی شب فکر می کرد که ناگهان نوری عطابخش حافظه اش را روشن کرد. آن پسر جوان سال گذشته شاگرد خود او بود. تعجب کرده بود که او در میان آن همه برگزیدگان چه می کند. ولی دکتر الیویا به خاطرش انداخت که آن جوان پسر وزیر بهداری است و دارد پایان نامه خود را
Tannhauser، اپرایی اثر واگنر، - م.<br /> Don Giovanni . اپرایی از موتزارت. - م.

صفحه 61 از 536