نام کتاب: عشق در زمان وبا
فلسفه ای می دیدی که سر آن میز، هیچ کس نبود تا از شرافت کم و کسری داشته باشد.
رگبار همان طور که ناگهانی آغاز شده بود، ناگهانی هم بند آمد و خورشید بلافاصله آسمان صاف و بدون ابر را به آتش کشاند. طوفان آن قدر شدید بود که چند درخت را ریشه کن کرده و آب رودخانه بیرون زده و حیاط خلوت را به مرداب تبدیل کرده بود. بزرگترین لطمه به آشپزخانه وارد شده بود. روی چند آجر در بیرون، اجاق‌هایی برپا کرده بودند و آشپزها درست به موقع قابلمه ها را از دست باران نجات داده بودند. چقدر وقت هدر شد تا اجاق های دیگری پشت آشپزخانه برپا و آشپزخانه از آب های رگبار خالی شود. سر ساعت یک همه چیز روبراه شده بود. فقط شیرینی ها که به راهبه های صومعه سانتا کلارا سفارش داده بودند، نرسیده بود. قرار بود آن را قبل از ساعت یازده بفرستند. می ترسیدند که مبادا آب رودخانه وسط جاده بالا زده باشد. مسئله ای بود که حتی در زمستان های معتدل نیز پیش می آمد. در آن صورت شیرینی تا دو ساعت دیگر نیز نمی رسید. همین که باران بند آمد، پنجره ها را باز کردند و هوا بوی گوگرد طوفان را از دست داد و پاک شد. بعد دستور دادند تا ارکستر نواختن والس را روی سکوی حیاط خلوت آغاز کند، ولی آغاز آهنگ کارها را بدتر کرد، چون ضربه های سنج همه را مجبور کرد تا با صدای بلندتری صحبت کنند. آمینتا دِ الیویا که صبر و تحملش تمام شده بود، اشک در چشم لبخند زد و دستور داد ناهار را به سر میز
بیاورند.
ارکستر کوچک هنرهای زیبا کنسرت را آغاز کرد. به خاطر اولین ضربه های «تعقیب» اثر موتزارت همگی در سکوتی رسمی فرو رفتند ولی بعد صدای وزوز بلند شد، همگی شروع کردند به ور زدن و بعد هم

صفحه 60 از 536